🌙کیهان🌙
روی تخت نشسته بود و توی افکارش غرق بود!
دکمه های پیرهن مردونه ی مشکیم رو باز کردم.مقابلش وایسادم و از چونه اش گرفتم و سرش رو بالا آوردم که با نگاه آبی و معصومش هم خیره شد.
لبخندی زدم و خم شدم و خیره به اون دریای بیکران لب زدم:
عزیزم مگه ندیدی که بدون بحث و جنگی آزمایش دادن تا بفهمن بچه از کیه؟! پس صبر کن جوابش بیاد و اینقدر اوقات تلخی نکن!سری تکون داد.
لبام رو روی لباش گذاشتم که با حرکت لبام بوسه ای رو باهام شروع کرد!
زانو هام رو روی تخت گذاشتم و روش خیمه زدم.
خنده ی آرومی کرد و از دو طرف صورتم گرفت و روی گونه هام رو نوازش کرد و گفت:
واقعا نمیشه یه دور من تاپ باشم؟!از حرفش اولش متعجب و بعد یهو زدم زیر خنده.
مشتی به بازوم زد و گفت:
خب کجاش خنده داره؟!با خنده گفتم:
تو بگو کجاش خنده دار نیست؟!من کجام به باتم بودن میخوره آخه؟!کیوتم یا ناز دارم یا اندام نرم و باسن گردی دارم...خندید و گفت:
اتفاقا من اندام سخت بیشتر بهم میچسبه...خواست دستش رو سمت باسنم ببره که از دست هاش گرفتم و دو طرف صورتش قفل کردم.
با خنده گفت:
میترسی بعدش نتونی درست و حسابس راه بری هوم؟!پوزخندی زدم و گفتم:
نوچ میترسم عضوه کوچولوت به تهم نرسه!حرصی نگاهم کردو تقلا کرد تا دست هاش رو آزاد کنه.
خندیدم و وقتی دیدم کوتاه بیا نیست شروع کردم به قلقلک دادنش.
وقتی از خنده بی حال شده بود برگردوندمش و شلوارش رو با لباس زیرش پایین کشیدم و روی رون هاش نشستم.
سیلی به باسن گرد و خوشفرمش زدم که آهی کشید.
بی مقدمه عضوم رو روی ورودیش تنظیم کردم.
دستش رو پشت آورد و روی شکمم گذاشت تا به سمت عصب هولم بده اما از مچ دست هاش گرفتم و پشت کمرش قفل کردم و تا ته واردش شدم!سرش رو روی تشک کوبید و بلند نالید.
وقتی شروع به ضربه زدن کردم به هق هق افتاد.
اونقدری حساس بود که ناله هاش یه لحظه هم قطع نمیشد.
وقتی روی تخت دراز کشیدم و روی خودم نشوندمش نمیتونست خودش رو نگه داره.
روی بدنم خوابیده بود و شرش روی سینه ام بود و آه و ناله هاش با گرمایی روی پوست سینه ام پخش میشد!
وقتی نوک سینه ام رو وارد دهنش کرد و مکید و گازی زد تو گلویی خندیدم و روی مو هاش رو بوسیدم و به ضربه هام شدت دادم!
وقتی روی شکمم خالی کرد منم توی سوراخ داغ و تنگ و نبض دارش خالی کردم.
هر دو نفس نفس میزدیم.خندید و بیحال لب زد:
خیلی جذابی عوضی!خندیدم و سیلی به باسنش زدم که اخمی کرد و با ناز گفت:
کیهان!لبخندی زدم و روی صورتش رو نوازش کردم و روی پیشونیش رو بوسیدم و لب زدم:
جانه کیهان همسر زیبای من؟!خنده ای با ذوق کرد و سرش رو روی شونه ام گذاشت و لب زد:
نوچ قبول نیست من عروسی میخوام!خندیدم و روی مو هاش رو نوازش کردم و گفتم:
عروسی هم برات میگیرم گل شب بوی من!خندید و سرش رو بالا آورد و روی لبام رو بوسید و خیره به چشام لب زد:
بگم دوستت دارم یا بزارمش همون روز بهت بگم؟!خندیدم و اخمی کردم و با دست از چونه اش گرفتم و لبام رو روش چسبوندم و گازی ازش گرفتم که آخی گفت و لب زدم:
اگه نگی مجبورم عقده ی نشنیدنش رو از زبونت توی راند دوم تلافی کنم!
YOU ARE READING
L💘VE's BERMUDA
Romanceبرمودای عشق...!♡♡♡ عشقه دو تا مرد...!♡ عشقه دو مرد به پسری زیبا و فریبنده...!♡ ✓رابطه ی دو نفره ای که با اومدن نفر سوم به کل تغییر کرد...!^_^♡♡♡ _خیلی دوستتون دارم پسرای من!❤_❤ +نوچ من بیشتر دوستت دارم عشقم!♡_♡ =جر نزن ددی...من بیشتر ددی بزرگم رو دو...