♥5/2⚠️

307 39 6
                                    

🌈راوی🌈

محبوبش رو به آغوش کشید.
چه شبی بهتر از شب پیوند و ازدواج میتونست برای کامل شدن با معشوقه اش میتونست باشه؟!

کاش میشد این رسیدن به هم رو علنی تر کرد.
کاش میشد مثل زوج های استریت به همه نشون داد دلدارش کیست!
ازدواج و زندگی و مرهم شدن و بچه دار شدنشون همه و همه باید در خفا شکل میگرفت!
مخصوصا که عزیز دردونه اش خجالتی و معذب بود و باید رعایت حال اون رو چه در کشور خودشون و چه در خارج از کشورشون میکرد و میدونست که محبوب قلبش از پنهانی بودن این ازدواج بیشتر لذت میبره و سوپرایز شدنش به دلش میشینه!

موزیک بی کلام و ملایمی که توی سالن پخش میشد و حس خوبی که از هم آغوش با مردش داشت مطمئن بود که هیچ وقت و هیچ جای دیگه ای نمیتونه حسش کنه!
سر روی سینه اش گذاشته بود و نوشیدنی با الکل خیلی پایین مینوشیدن.
امیر سر بالا برد و روی لبای مردش رو بوسید.
کیهان مست شده از همین حرکت کوچیک چشم بست.
امیر خندید و لب زد:
عزیزم اتاق رو حاضر کردی یا همینجا میخوای تمومش کنیم؟!

آروم خندید و از فکش گرفت و محکم روی لباش رو بوسید و گاز گرفت و خیره به چشای دریایی و شیطونش لب زد:
میخوام جوری تو هم حل بشیم که راه برگشتی نباشه!

با ناز خندید و  روی پاهاش نشست و دست هاش رو دور گردنش حلقه کرد و نزدیک لباش لب زد:
پس منتظر چی هستی عزیزم؟!

پایین تنه اش رو با شیطنت روی پایین تنه اش مالید و به چشای خمار شده ی مردش خیره شده و روی گردنش رو نرم بوسید و دم گوشش ناله ی هوس برانگیزی سر داد که گرگ خفته ی درون مردش رو بیدار کرد!
دستش روی برجستگی باسنش نشست و چنگی ازش گرفت و سیلی نسبتا محکمی بهش زد و لب زد:
توله ی سکسی!

لب روی لباش گذاشت و صدای خنده ی شیطونش بم و خفه شد!

میون بوسه دستش سمت دکمه های پیرهن مردونه اش رفت و آروم آروم بازش کرد و همینجور که کیهان با خشونتی از عشق زیاد از دو طرف یقه اش گرفت و کشید و پاره کرد تا  و پودی رو که بدن بی نقصش رو از دید و نگاهش دور میکرد!

به نیپل های نیمه برجسته اش دندون زد و مکید و بوسید و ناله های امیر رو بلند کرد!
دست سمت عضو سفت شده ی زیر باسنش برد و از روی شلوار اون برجستگی کلفت رو فشرد و کیهان ناله ی مردونه ای از میون لباش خارج شد و امیر با لذت خندید و باسنش رو روش تکون داد.

کیهان دیگه طاقت نیاورد و امیر رو وادار کرد بین پاهاش پایین مبل بشینه.
امیر به آروم زیپ شلوارش رو پایین کشید و دکمه اش رو با دندون باز کرد و وقتی شلوارش رو پایین کشید بوسه ای از روی لباس زیر به مردونگی مردش زد و بیقرار تر از قبل کردش!

L💘VE's BERMUDAWo Geschichten leben. Entdecke jetzt