♥23/2⚠️

269 38 0
                                    

🌙کیهان🌙

وقتی بهم پیام داد شب بود و امیر خواب بود.
آهی با کلافگی کشیدم و ناچار از روی تخت بلند شدم و آروم از اتاق زدم بیرون.
نمیخواستم امیر باهام بیاد چون
میدونستم تا یه بلایی سر خودمون و اون زن نیاره دست نمیکشه!

کتم رو برداشتم و سوییچ رو برداشتم و سمت ماشینم رفتم.

بعد نشستن پشت فرمون باهاش تماس گرفتم.
سر چند بوق برداشت و گفت:
خوبه که به حرفم گوش دادی...حالا لوکیشن بفرست تا بیام!

با حرص و ناچار قبول کردم و وقتی به پارکی رسیدم لوکیشنم رو براش فرستادم.

حدودا ده دقیقه ای طول کشید که کشید تا برسه.
از ماشین پیاده نشدم.
صدای تق تق پاشنه اش رو میشنیدم که به ماشین نزدیک میشد.
وقتی در ماشین رو باز کرد و نشست.
بی مقدمه و خیره به رو به روم لب زدم:
مرگت چیه؟!پول میخوای؟!نکنه فکر کردی نمیدونم و نفهمیدم همه رو خریدی تا برات مدارک رو پاک کنن؟!هان؟!

پوزخندی زد و گفت:
خوبه باهوش تر از این حرف هایی...اتفاقا درکت هم بالاست و میتونی پدر خوبی برای بچهمون بشی...

به اینجای حرفش که رسید یهویی جوش آوردم و از گردنش گرفتم و خیره به صورت جمع شده اش لب زدم:
پدر و مادر و تموم کس و کار اون بچه منم و امیر و نه یه فاحشه ی بی لیاقتی مثه تو که بخاطر پول دست به هر کاری میزنه!

از دستم چنگی گرفت و خواست ازم خلاص بشه که یهویی در طرف خودش باز شد و با تعجب و ناباوری به امیر خیره شدم!

نگاه پر تاسفی بهم انداخت و داد زد:
پیاده شو کارت دارم لعنتی!

گردنش رو ول کردم و هر دو پیاده شدیم.
امیر عصبی بود و چشاش بغض داشت.
با خشم لب زد:
چیه چشت دنبالشه؟!چشم و ابروش قشنکه مگه نه؟!پولداره جنتلمنه و میتونه بهترین همسر باشه...

اخمیمیون ابرو هام نشست و خواستم اسمش رو صدا بزنم که رو بهم با تندی گفت:
کیهان به جون بابا اگه یه کلمه از دهنت بیرون بیاد خودم رو میکشم!

نزدیک بهش شد و گفت:
هه فکر کردی تمومه و با پول میشه کل آدم ها رو خرید؟!بیا...

چند تا ورقه درآورد و کوبید توی صورتش و گفت:
اینم از مدارکی که جمع کردی تا زندگیم رو خراب کنی...من از همون اولش تمومش رو نگه داشتم و کپی هاش رو دادم به بیمارستان و دادگاه و...

تعجب کردم اما خب این کار هاو حرف ها از امیر بعید نبود چون توی زندگی خیلی به جزئیات کار هامون دقت میکرد!

شوکه نگاهش کرد.
امیر پوزخندی زد و گفت:
چیه کشتی هات غرق شد؟!با بد کسی درافتادی...من زندگیم رو و جونم رو میدم اما از همسرم و بچه ام نمیگذرم!

بعد حرفش بدون مکثی رفت سمت ماشینش.
دنبالش رفتم و از بازوش گرفتم و گفتم:
امیر صبر کن...چرا از همون اول نگفتی که این مدارک رو پیش خودت نگه داشتی؟!

عصبی پسم زد و گفت:
ولم کن...واقعا نصف شب بلند شدی به حرف این خرابه خانم گوش دادی و اومدی سر قرار؟!

خواستم از دو طرف صورتش بگیرم که پسم زد و گفت:
کیهانننن...واقعا چطور بهم نمیخواستی بگی؟!اگه خودم رو به خواب نمیزدم چجوری میفهمیدم شوهرم این وقت شب کجا رفته؟!

L💘VE's BERMUDATempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang