⭐امیر⭐با دیدن دفاع کردن آهیل کوچولو از رادوین قند توی دلمون آب شد.
واقعا خیلی کیوت و بامزه موهای نیما رو میون انگشت های توپولش گرفته بود و میکشید و جیغ میکشید.کامیار سریع تر رفت تا نیما رو نجات بده و بعد بغل کردن آهیل بوسیدش و آوردش سمت سامیار که از بغلش گرفتم.
کیهان هم رادوین بغل کرد و روی پاهاش نشوند و نیما هم با خنده اومد و کنار سامیار نشست و رو به آهیلی که هنوز اخمو بود گفت:
دست روی ددی بلند کردی؟!آهیل جیغی کشید و با حرص لب زد:
بوووو...جیغ...دددد...جیغ...صورت توپولش سرخ شده بود که با خنده سرش رو به سینه ام فشردم و روی مو هاش رو بوسیدم و گفتم:
شیششش خیله خب عروسکه عصبانی...خنده...سامیار هم خندید و روی موهاش رو نوازش کرد و گفت:
پسر بابا از رادوین کوچولو خوشش میاد؟!انگشت کوچولوش رو توی دهنش برد و گازهایی میزدش و نق میزد.
نیما با لبای آویزون پایین پاهاش نشست و سرش رو روی پاهاش گذاشتم و معصومانه نگاهش کرد و لب زد:
آهیلی قهر نباشه...آهیل چند ضربه آروم روی پیشونیش زد که نیما براش بوس فرستاد و یهو خندید.
لبخندی به وابستی و عشقشون بهم زدم و رو به سامیار کامیار رو نشون دادم که گرم صحبت با کیهان بود و گه گاهی توپه کوچولوی رادوین رو ازش میگرفت و دوباره بهش میداد و باهاش بازی میکرد و نازش میداد و گفتم:
این عشق جنابعالی نمیتونست یکم صبر کنه و بزاره این ووروجک بزرگ بشه و بعد سه تا ووروجک دیگه بهتون اضافه بشه؟!خجالت زده خندید و با حرص گفت:
به نظرت به دوست هیولات میشه نه گفت؟!تا بخوای نه بگی میبینی زیرشی!به حرفش خندیدیم که نیما هم با خنده تایید کرد.
CZYTASZ
L💘VE's BERMUDA
Romansبرمودای عشق...!♡♡♡ عشقه دو تا مرد...!♡ عشقه دو مرد به پسری زیبا و فریبنده...!♡ ✓رابطه ی دو نفره ای که با اومدن نفر سوم به کل تغییر کرد...!^_^♡♡♡ _خیلی دوستتون دارم پسرای من!❤_❤ +نوچ من بیشتر دوستت دارم عشقم!♡_♡ =جر نزن ددی...من بیشتر ددی بزرگم رو دو...