⭐امیر⭐
وقتی بیدار شدم رادوین هم بیدار شده بود و پاهاش رو توی شکمش جمع کرده بود و داشت با انگشت هاش بازی میکرد.
خندیدم به حرکت کیوتش و چشایی که تا آخرین درجه بازشون کرده بود و لبای که غنچه کرده بود و روی لوپش رو بوسیدم که خندید.
حرکات جدیدی ازش میدیدم تازگی و واقعا داشت زود بزرگ میشد!بلند شدم و روش خیمه زدم که خنده اش بیشتر شد.
صورتم رو نزدیک صورتش بردم که خیره به چشام دست و پا زد و صدای هو هو از خودش درآورد.
خندیدم و روی لباش رو بوسیدم که دستش رو زد به صورتم.
روی دستش رو بوسیدم و با صدای زنگ گوشی کیهان روی میز کنار تخت بهش صفحه اش نگاه انداختم.
کیهان توی حموم بود و میدونستم طول میکشه تا بیاد بیرون پس تماس برداشتم تا بگم بعدا تماش بگیره.شماره ناشناس بود!
بعد از برداشتن خواستم بله ای بگم که صدای زنونه ای به گوشم رسید.
دلشوره ای به جونم افتاد اما سعی کردم آروم باشم.
زن لب زد:
کیهان خان من میتونم با خریدن چند تا دادگاه کاری کنم اون بچه اسمش توی شناسنامه ی منم باشه...پس بهتره بهش بگین مادرش کیه...به قدری عصبی شدم که حد نداشت.
تموم ادب و احترامم برای هر خانومی رو کنار گذاشتم و لب زدم:
شما خیلی بی جا میکنی به همسر من زن میزنی...به چه حقی داری میگی میتونی مادرش باشی؟!شما امضا دادی که فقط مسئول به دنیا آوردنش باشی همین...میون حرفم بودم که در حموم باز شد.
کیهان با دلهوره نگاهم کرد.
به قدری عصبی بودم که کل صورتم سرخ شده بود و نفس نفس میزدم.زنه بعد دیدن تندیم شروع به فوش دادن کرد که منم کم نزاشتم و لب زدم:
غلط رو تو میکنی که مزاحم مردم میشی...ببین اینکه خرابی و میخوای یه خانواده رو از هم بپاشونی رو کار ندارم و هر چی دوست داری برو جلو و تو باتلاق خرابیت غرق بشو اما گوه نخور و دست روی همسر من نزار که میدونم باهات چیکار کنم...فهمیدی؟!صدای بوق گوشی رو که شنیدم کلافه گوشی رو روی تخت انداختم و به کیهانی که داشت با شوک نگاهم میکرد چشم دوختم و لب زدم:
این زنیکه خیلی وقته داره زنگ میزنه نه؟!سکوت کرد و تنها نگاهم کرد که عصبی داد زدم:
کیهان میشنوی چی میگممم؟!رادوین با دادی که زدم به گریه افتاد.
کیهان سریع به سمتم اومد که زدم تخت سینه اش و گفتم:
جوابم رو بده کیهان!از بازوم گرفت و گفت:
آروم باش اول...دستش رو پس زدم و گفتم:
نمیتونم سر این ماجراها نمیتونم آروم باشم کیهان!دوباره خواست از بازوم بگیره که نزاشتم اما هر جور شده از دو طرف صورتم گرفت و لب روی لبام گذاشت و عمیق بوسید و مکث کرد و لباش رو ثابت نگه داشت تا عشق معجزه کنه و کمی قرار پیدا کنم!
YOU ARE READING
L💘VE's BERMUDA
Romanceبرمودای عشق...!♡♡♡ عشقه دو تا مرد...!♡ عشقه دو مرد به پسری زیبا و فریبنده...!♡ ✓رابطه ی دو نفره ای که با اومدن نفر سوم به کل تغییر کرد...!^_^♡♡♡ _خیلی دوستتون دارم پسرای من!❤_❤ +نوچ من بیشتر دوستت دارم عشقم!♡_♡ =جر نزن ددی...من بیشتر ددی بزرگم رو دو...