🐰نیما🐰
کامیار دیگه نمیتونست معطل کنه.
بدنش بی نهایت داغ شده بود.
وقتی انگشت چهارمش رو هم واردم کرد نوک سینه ام بین لبام گرفت و یهو سر عضوش رو واردم کرد که به شونه اش چنگ زدم و لباش روی گلوم رو عمیق بوسید و وقتی تازه خواستم دردش رو هضم کنم کلش رو واردم کرد و ضربه ای زد که از درد و لذت هق زدم!از شونه اش چنگی گرفتم که روی چشام و پیشونیم و گونه هام رو نرم و با حس بوسید و ضربه ای زد که آهی کشیدم و تو گلویی به لذتم خندید و گفت:
کم وحشی هستم...وحشی ترم نکن با این ناله های خوشگلت عروسک!لبخندی زدم و دوباره ضربه ای زد که این بار با ناز بیشتری نالیدم و سامیار خندید و رو پیشونیم و لبم رو بوسید و گفت:
قربون صدات بشم من آخه پسره گل!لحظه به لحظه هر دوشون با محبت نوازشم میکردن و میبوسیدن و لذت پشت لذت به جسم و روحم تزریق میشد!
وقتی کام شدم چشام سنگین روی هم افتاد و تنها حس کردم کامیار هم با صدای بلندی توم خالی کرد و بین منو و سامیار دراز کشید و سر هر دومون رو روی سینه اش گذاشت.
روی موهامون رو نوازشی کرد و لبای هر دومون رو بوسید.
سامیاری که بدنش تب دار شده بود رو نوازش کرد و سعی کرد اونقدری نوازشش کنه تا به خواب بره.
به دلیل اینکه نمیتونستیم باهاش رابطه داشته باشیم قطعا خیلی اذیتش میکرد!
YOU ARE READING
L💘VE's BERMUDA
Romanceبرمودای عشق...!♡♡♡ عشقه دو تا مرد...!♡ عشقه دو مرد به پسری زیبا و فریبنده...!♡ ✓رابطه ی دو نفره ای که با اومدن نفر سوم به کل تغییر کرد...!^_^♡♡♡ _خیلی دوستتون دارم پسرای من!❤_❤ +نوچ من بیشتر دوستت دارم عشقم!♡_♡ =جر نزن ددی...من بیشتر ددی بزرگم رو دو...