♥53/2⚠️

215 31 8
                                    

🐰نیما🐰

کامیار دیگه نمیتونست معطل کنه.
بدنش بی نهایت داغ شده بود.
وقتی انگشت چهارمش رو هم واردم کرد نوک سینه ام بین لبام گرفت و یهو سر عضوش رو واردم کرد که به شونه اش چنگ زدم و لباش روی گلوم رو عمیق بوسید و وقتی تازه خواستم دردش رو هضم کنم کلش رو واردم کرد و ضربه ای زد که از درد و لذت هق زدم!

از شونه اش چنگی گرفتم که روی چشام و پیشونیم و گونه هام رو نرم و با حس بوسید و ضربه ای زد که آهی کشیدم و تو گلویی به لذتم خندید و گفت:
کم وحشی هستم...وحشی ترم نکن با این ناله های خوشگلت عروسک!

لبخندی زدم و دوباره ضربه ای زد که این بار با ناز بیشتری نالیدم و سامیار خندید و رو پیشونیم و لبم رو بوسید و گفت:
قربون صدات بشم من آخه پسره گل!

لحظه به لحظه هر دوشون با محبت نوازشم میکردن و میبوسیدن و لذت پشت لذت به جسم و روحم تزریق میشد!

وقتی کام شدم چشام سنگین روی هم افتاد و تنها حس کردم کامیار هم با صدای بلندی توم خالی کرد و بین منو و سامیار دراز کشید و سر هر دومون رو روی سینه اش گذاشت.

روی موهامون رو نوازشی کرد و لبای هر دومون رو بوسید.
سامیاری که بدنش تب دار شده بود رو نوازش کرد و سعی کرد اونقدری نوازشش کنه تا به خواب بره.
به دلیل اینکه نمیتونستیم باهاش رابطه داشته باشیم قطعا خیلی اذیتش میکرد!

L💘VE's BERMUDAWhere stories live. Discover now