🐯🐺🐰⭐🌙

389 53 15
                                    

⭐امیر⭐

لباش با خشونت روی لبام حرکت میکرد...
از هیجان یا از ترس...
واقعا نمیدونم کدوم حس بود...
هر چی که بود داشت قلبم از تپیدن زیاد وایمیستاد!:(

وقتی نفس کم آوردم به بازوش چنگی زدم...
بیخیال نشد...
وقتی داشتم از حال میرفتم از لبام فاصله گرفت و سراغ گردنم رفت...
بلند ناله میکردم...
گازی از رگ گردنم گرفت که از درد اشکم دراومد...
مشتایی به سینه اش زدم...
⭐کی...کیهان...هق...مشت...چرا یهو...هق...وحشی میشی؟!:(:/

از فکم گرفت که ثابت موندم...
لبخند خبیثی زد...
🌙ترسیدی توله ی هاسکی خوشگلم؟!:)♡☆

خواستم مشتی به بازوش بزنم که از مچ دستم گرفت...
توی یه سانتی صورتم لب زد...
🌙نمیدونستم نژاد تولهای هاسکی اینقدر جسورانه دست روی اربابشون بلند میکنن!:)

پر حرص نگاهی بهش کردم...
خواست فاصله رو به صفر برسونه که سرم رو به سمتی برگردونم...
اما یهو پشتی صندلیم خوابید...
روم خیمه زد...
اونقدر همه چی سریع پیش رفته بود که صدای نفسام رو میشنیدم...
از مچ دستام گرفت و بالای سرم با یه دست نگه داشت...
مقاومت کردم اما نشد حتی یه بار دستام رو از حصار دستش نجات بدم...
لبخند پیروزمندانه ای زد...
با دست دیگه اش کمربندم رو باز کرد...
خواستم نزارم که لباش رو روی لبام کوبید!

اونقدر توی لذت بوسهای داغش غرق بودم که متوجه ی بسته شدن دستام با کمربند نشدم!
وقتی توی چشام نگاه کرد...
لبخند شیطونی زد...
با نوک انگشت خط فکم رو نوازش کرد...
با چشای خمار بهش خیره بودم...
بدنم داغ شده بود با همین لمس کوچیک...
دروغه اگه بگم به وجودش هیچ حسی ندارم...
دروغه اگه بگم دوستش ندارم...
همه چیز با اون اوج عشق و لذت بود!♡

وقتی نوک انگشتاش طول گردنم رو طی کرد و به دکمهای پیرهنم رسید...
از دو طرف یقه ی پیرهنم گرفت و به یکباره کشید...
به نفس نفس افتادم...
دستاش با خشونت روی سینهام حرکت کرد و چنگی از هر دو گرفت...
نالیدم...
دستش رو روی لبام گذاشت...
لباش روی سینه ام نشست...
گازی از نوکش گرفت...
آهی کشیدم...
یکی از انگشتاش رو وارد دهنم کرد...
وقتی شروع به خوردنش کرد...
از روی شهوت انگشتش رو مکیدم!♡

توگلویی خندید و گاز نسبتا محکمی از سینه ام گرفت و لبام رو شکار کرد..
از اینکه نمیتونستم بهش دست بزنم داشتم دیوونه میشدم...
نالهام شدیدتر شده بود...
وقتی دستش رو زیر شلوارم حس کردم...
بدنم گر گرفت و لرزید...
خواستم تکونی بخورم که از گردنم گرفت و فشرد...
شلوارم رو از پام کشید پایین...
به ناله افتادم...
⭐اینهمه زور از کجات میزنه بیرون؟!:(

خندید...
یک انگشتش رو کرد دو انگشت و وارد دهنم کرد...
شروع کرد به عقب جلو کردنش توی دهنم...
وقتی انگشتاش دور عضوم حلقه شد...
وقتی میون انگشتاش فشردش...
آهی کشیدم...
کمی عقب کشید و خواست لباسش رو دربیاره...
اونقدری داغ کرده بود که نتونست دکمهاش رو باز کنه و از دو طرف پیرهنش گرفت و کشید...
از تنش درآورد و کمربندش رو باز کرد و شلوارش رو پایین کشید...
پر استرس نگاهش کردم...
وقتی میون پاهام زانو زد و پاهام رو از هم فاصله داد...
خواستم چیزی بگم که روم خم شد و لبام رو به دندون گرفت...
فشاری توی پایین تنم حس کردم...
وقتی انگشتی که از قبل خیسش کرده بودم رو توی ورودیم عقب جلو کرد...
صورتم از درد جمع شد و نالیدم...
⭐کیهان...آههه...نه...اوممم...

L💘VE's BERMUDAWhere stories live. Discover now