♥27⚠️

675 76 71
                                    


🐺سامیار🐺

به جون لبام افتاده بود و قصد تموم کردن بوسهاش رو نداشت...
به ناله افتاده بودم...
به موهاش و شونهاش چنگ مینداختم...
وقتی عین ببر گرسنه ای به گردنم حمله کرد...
برای چند لحظه نفسم قطع شد...
چشام سیاهی رفت...
خنده ام گرفت...
از لذتی که حس بوسیدناش و مکیدنای وحشیش بهم میداد انرژی میگرفتم!♡

وقتی لباش رو به سینه ام رسوند...
وقتی با بوسه ای شروع به مکیدنش کرد...
آهی کشیدم...
خواستم از موهاش بگیرم که...
از مچ دستم گرفت و کنار سرم قفل کرد...
نالیدم...
کمرم قوسی پیدا کرد...
کامیار با لبخندی نگاهم کرد...
🐯میدونم عشقم عاشق اینه زیرم بی دفاع ناله کنه!:)♡

لبخندی زدم و از دو طرف صورتش گرفتم و روی لباش رو بوسیدم...
خیلی داغ از گردنم شروع کرد و بوسهام رو به سمت پایین تنم برد...
میون لذت و آه بودم...
یه لحظه نشد!
نشد نفس بکشم...
به شونهای کامیار چنگی زدم...
🐺کامیار...

انگار متوجه حالم شد...
خیلی سریع رفت سمت اتاق...
اسپری که پزشکم برای مدتی تجویزش کرده بود آورد...
سرم رو بالا آورد و اسپری رو گذاشت بین لبام و دو تا پیس زد...
بعد چند ثانیه تنفس آروم چشام رو بستم...
اشکی از گوشه ی چشمم چکید...
روم خم شد و رد اشک رو بوسید...
🐯گریه نکن...این اشتباه من بود که بهت فشار آوردم با این حالت!:(♡

چشام رو باز کردم و دستام رو سمت صورتش بردم...
نوازشش کردم...
🐺شاید زیادی داشت بهت خوش میگذشت که خدا جلوش رو گرفت!:)

خندید...
روی پیشونیم رو نرم بوسید...
🐯خودتم میدونی من فقط با بوسیدنت به لذت میرسم...پس بدون رابطه هم ازت لذت و عشق میبرم!:)♡☆

به حرفش خندیدم و شیطون نگاهش کردم...
🐺آره تو که راست میگی آقا ببره ی هات!:)♡

با چشای ریز شده و شیطون بهم نگاه کرد...
🐯شیطونی میکنی گرگ دلبرم؟!:)♡

یکم ترسیدم...
خواستم عقب بکشم که نزاشت...
لباش رو کوبید روی لبام...
با ولع بوسید و گازی از هر دو لبم گرفت...
آخی کشیدم...
🐺آخخخ کامی مثلا مریضما!:(

روی تخت کنارم دراز کشید و من رو از پشت بغل کرد و روی گردنم رو بوسید...
🐯ببخشید زندگی کامیار که بدون دیدن حال بدت داشتم باهات عشق بازی کردم و اذیتت کردم!:(♡

دستش که دورم بود رو گرفتم و بوسیدم...
🐺من عاشقتم و تو مالک منی...پس نباید برای لمس کردنم ازم اجازه بگیری!:)♡☆

لبخند عمیقی زد و روی شونه ام رو بوسید...
🐯الآن خوبی چشم قشنگم؟!:)♡☆

تایید کردم...
🐺آره خوبم...نگرانم نباش!:)♡

من رو بیشتر توی بغلش فشرد...
🐯باید داروهات رو سر موقع بخوری و دیگه استرس نداشته باشی و فکرای الکی نکنی تا دوباره سر و پات کنم!:)♡

L💘VE's BERMUDAWhere stories live. Discover now