وسط جفت هاش خوابیده بود. خوابیده که نه، هر دو تقریباً برهنه بودن جیمین که مشغول مارک کردن گردنش و جونگ کوک با دستاش سینه هاش رو ماساژ می داد و هر از گاهی قطرات شیر بیرون اومده ازش رو می خورد. تهیونگ که کلافه شده بود، گفت: بسه دیگه... بیایید شروع کنیم...
جیمین در حالی که لبخند بزرگی روی لبش بود، روی مبل تک نفره داخل اتاقشون نشست و گفت: شما شروع کنید... منم به زودی بهتون ملحق می شم...
تهیونگ هم بلند شد و بعد از برداشتن طناب و چشم بند کنار آلفا برگشت...
- ته نمیشه از یکیش استفاده کنی؟
تهیونگ شیطون خندید و جواب داد: نه دیگه آلفا... نه حق لمسم رو داری و نه دیدنم رو!
بعد از حرفش چشم بند رو روی چشمای آلفا گذاشت و مشغول بستن تنش با طناب شد. می دونست هیچ چیز برای آلفا سخت تر از لمس نکردنش توی سکس نیست حالا داشت انجامش می داد.
دو دست آلفا رو طوری به بدنش بست که نمی تونست به راحتی تکون بخوره... رینگی برداشت و بعد از بستنش به دیک آلفا مشغول ساک زدن براش شد.
زیاد توی ساک زدن خوب نبود اما نقاط حساس دیک آلفاش رو خوب می شناخت. نوکش رو می مکید و با انگشت شصتش ماساژ می داد. با ناخون به سوراخش فشار وارد می کرد. باکسر آلفا رو کامل از تنش در آورد و مشغول هندجاب رفتن برای دیکش شد.
اول خیلی آروم دستش رو حرکت می داد اما کم کم سرعتش رو به حداکثر رسوند. صدای ناله های پی در پی آلفا اتاق رو پر کرده بود و این لبخند رضایتی روی لب های امگا به وجود می آورد. از آثار دیگه این ناله ها بخوایم بگیم به بتایی می رسیم که با شنیدن اون ناله ها و همراه اون ساک زدن امگا برای آلفاش داشت دیوانش می کرد. پس از جا بلند شد و بات پلاگ کوچکی از کمد بیرون آورد. سمت تخت بیگ سایز رفت. امگا یه ست کیوت خرسی که ترکیبی از یه شلوارک کوتاه و رکابی بندی بود، به تن داشت و این کیوتیش با قلب جیمین بازی می کرد.
شلوارک امگا رو پایین کشید و اسپکی به باسنش زد که باعث بالا پریدن ته شد.
- هوووم... امگا کوچولو... این برای آماده کردنت کوچیکه ولی چشمم رو گرفت.بعد اون رو سمت سوراخ پسرکش برد و خیلی آروم واردش کرد. تهیونگ به خاطر پر شدن سوراخ نبض دارش ناله نسبتا بلندی کرد و با دستش به وی لاین آلفا چنگی گرفت و ناله اون رو هم در آورد.
جیمین مدت نسبتا کوتاهی رو مشغول تماشای هندجاب و بلوجات امگاش برای آلفاش بود و بعد از اون باگ بلاگ رو سوراخش بیرون آورد و انگشتای خودش رو جایگزین کرد. اول خیلی آروم اما کم کم سرعتش رو بالا برد. موقعی که از گشاد شدن سوراخش مطمئن شد، بلندش کرد و روی دیک آلفا نشوندش. توجهی به ناله پر درد تهیونگ نکرد و اون رو روی دیک آلفا حرکت داد. اشک توی چشمای تهیونگ جمع شده بود و دستاش رو برای تحمل این درد تا موقع عادت کردن، مشت کرد. لعنتی جیمین حتی تلاشی برای پیدا کردن پروستاتش هم انجام نمی داد.
از اون طرف آلفا در کنار لذت بردن کلافه شده بود. بعد از اینکه تهیونگ اینقدر با دیکش ور رفته بود، و حالا که دیکش توی اون سوراخ نرم و گرم فرو رفته بود، واقعا نیاز داشت ارضا بشه اما اون رینگ این اجازه رو بهش نمی داد. اما با این وجود وقتی متوجه کلافگی امگا به دلیل نخوردن ضربات به پروستاتش شد، تکونی به پایین تنش داد و به سمتی که تصور می کرد پروستات امگا اونجاست، ضرباتش رو متمایز کرد.
با شنیدن ناله پر لذت ته فهمید به نقطه درستی ضربه زده و به کارش ادامه داد. جیمین لبخند شیطانی زد و پشت تهیونگ نشست. در حالی که یکی یکی انگشتاش رو وارد سوراخ تهیونگ می کرد تا جای دیکش رو باز کنه در گوشش گفت: می دونی اگه آلفا بفهمه دلیل تنبیه من چیه، اون کسی که با طناب بسته شده اون نیست بلکه تویی؟
تهیونگ همین طور که ناله می کرد، گفت: می دونم... عاهه... لطفاً.... بهش... چیزی نگو!
- پس تنبیهی که برات در نظر گرفتم و قبول کن و نزار آلفا به پروستاتت ضربه بزنه...
- آیییی.... نمیشه...
تهیونگ بعد از تلاش نا موفقش گفت و در اضاش اسپکی دریافت کرد.
- اگه اینجوریه پس منم بعدش برای هر ضربهای که به پروستاتت خورده یه اسپک بهت می زنم قبوله؟
- جیمینا... لطفاً این کار... آههه... رو نکن...
- پس یکیش رو انتخاب کن... نمی ذاری کوک به پروستاتت ضربه بزنه... یا اینکه من به جای هر ضربه ای که به پروستاتت خورده یه اسپک مهمون باسنت می کنم یا اینکه همه چیز رو به کوک می گم...
درواقع داستان از اون جایی شروع شد که جیمین روز تولد جونگکوک عکسی توی اینستاگرامش پست کرد.
YOU ARE READING
I'm not omega
Non-Fictionیونگی امگای لوس و شیطونی که کل آلفاهای دبیرستان تو فکر اینن چجوری مخش رو بزنن... اما اون آلفایی رو انتخاب می کنه که درسش تموم شده و سه سال ازش بزرگتر تره... اما همه چیز به این سادگی پیش نمی ره... اتفاقی خیلی خیلی بد این پسر کوچولوی ۱۷ ساله شاد و بغ...