part 45

175 32 13
                                    

- بعد از اینکه هیونگ منو فراری داد من رفتم تو جاده ای که کوکی و مینی از اون سمت میومدن... خیلی طول نکشید که رسیدن... من دست و پا شکسته وضعیت رو براشون توضیح دادم و راه افتادیم... موقعی که رسیدیم وضعیت خیلی بد بود...
تهیونگ دیگه توان توضیح دادن نداشت. می خواست سرش رو روی سینه هیونگش بزاره و تا می تونه گریه کنه. هنوز خودش رو تقصیر کار حال هیونگش می دید.
جین، یونا رو که الان کاملا خواب بود روی تختش گذاشت و گفت: به من نگاه کن ته...
تهیونگ همین طور که ته هیون رو تکون می داد تا شاید بخوابه، نگاهش رو به هیونگش داد. جین دستی روی شونه‌ش گذاشت و گفت: من که می دونم الان داری به چی فکر می کنی..‌. هیچی تقصیر تو نیست... اینکه اون استاکر کوفتی افتاده دنبالت یا اتفاقی که برای یونگی افتاده مقصر هیچ کدوم تو نیستی...
- ولی هیونگ...
جین انگشتش رو روی بینی ته گذاشت: هیشش... می دونی که هر چی هیونگت میگه درسته مگه نه؟
البته که ته جرئت نداشت با هیونگش مخالفتی بکنه...
جین یکدفعه از جا پرید و گفت: راستی ته بیا ببین ته هیون امروز گوشی منو برداشته بود یه چند تا عکس از خودش گرفته بود انقدر با نمکه...
گوشیش رو از جیبش بیرون آورد و عکس هارو نشون تهیونگ داد.

 گوشیش رو از جیبش بیرون آورد و عکس هارو نشون تهیونگ داد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
I'm not omega Where stories live. Discover now