- عمو یوندی پش کی می لشیم؟
ته هیون در حالی که روی صندلی شاگرد نیم خیز شده بود پرسید و یونگی قبل از جواب دادن برای بار هزارم خودش رو لعنت کرد اجازه داده ته هیون تنهایی جلو بشینه.
- بشین ته هیون الان دیگه می رسیم...
- خشته شدم عمو یوندی...
یونگی سری به نشونه تاسف تکون داد و جلوی بیمارستان پارک کرد. بعد از باز کردن کمربندش از ماشین پیاده شد و با گرفتن دست ته هیون سمت ساختمان بیمارستان رفت.
- دتی کوکی و آپا دیمینی هشتن؟
- آره عزیزم هستن... یه عالمه هم دلشون برات تنگ شده...
- پش چلا نیومدن پیش هیونی؟
- آخه پاپا یه ذره دودو بوده واسه همین پیشش موندن تا حالش خوب بشه...
- نه اونا منو یاتشون لفته... قهل می کتم باشون...
- هر جور راحتی...
از آخرین پله بالا رفت و نگاهی به پیام جونگ کوک انداخت«طبقه دوم بخش وی آی پی شماره ۱۰»
نفسش رو به بیرون فوت کرد و با چشم شماره های روی در رو خوند: ۶،۸،۷،۹ و ۱۰
در رو باز کرد و واردش شد.
- هیونگ بالاخره اومدی...
به محض ورودش ته فریاد زد. یونگی سمت تهیونگ و جیمین و جونگ کوک به سمت ته هیون یورش بردند.
- بلید اونول! قهلم باتون...
جونگ کوک جلوی پاش زانو زد و بعد از بوسیدن دستای کوچولوش گفت: چرا پسر کوچولوم قهر کرده ها؟ چیزی دلش می خواد؟ دلش برای ددی و آپا تنگ نشده؟
جیمین کنارش نشست و پرسید: اون وقت چیکار باید بکنیم که پسر کوچولوی خوشگلمون دیگه قهر نباشه؟
- بگل بکنید هیونی دلش تنگ شده بگل می هاد...
جیمین از پشت و جونگ کوک از جلو بغلش کردن.
- اینجوری خوبه؟
جونگ کوک پرسید و ته هیون جواب داد: بایت بلام بشتنی توف ترنگی بخلی... یه کاشه بژلگ بژلگ... که تیکه های توف ترنگی هم توش باشه... نه نه اشلا بشتنی انبهای می خوام از اونایی که ژَلده... بایت بلام بخلی...
جیمین ته هیون رو از بغل جونگ کوک بیرون کشید و همین طور که به سمت بیرون می دوید گفت: هر کی آخر برسه باید حساب کنه...
- یاااا بچمو کجا می بری؟!
جونگ کوک هم بعد از گفتن این حرف دنبال اون دو دوید. تهیونگ و یونگی نگاه وات د فاک طوری به هم انداختن و بعد هر دو شون خندیدن.
- هیونگ خیلی دلم برات تنگ شده بود... جدی میگم...
یونگی دست پسر رو تو دست خودش گرفت و گفت: منم همین طور...
سکوت کوتاهی بینشون برقرار شد که یونگی شکستش: اون عوضی خیلی اذیتت کرد؟
- بخوام راستش رو بگم مثل یه تیکه بلور شکستنی باهام رفتار می کرد ولی بازم رفتارش برام زننده بود می دونی چی می گم؟
- می فهمم منظورتو زندگی خوب کنار آدمایی که دوسشون داریم قشنگ و لذت بخشه...
- هیونگ کوک خبرا رو بهت گفته؟
- چه خبری؟
- هیونگ اونجا که بودیم یه سری علائم بارداری توی خودم دیدم... به هر سختیای بود یه بیبی چک گیر آوردم تست دارم و بینگوووو یه نی نی کوچولو داره تو شکمم رشد می کنه...
- امیدوارم ویژگی های بارداری من تو وجودت رشد نکنه...
- منظورت چیه هیونگ؟
یونگی با کلافگی نالهای کرد و توضیح داد: از وقتی باردار شدم میل عجیبی به ریختن خون و کتک کاری دارم همین دیروز نزدیک بود هوسوک و زیر بار مشت و لگد بگیرم فقط به خاطر اینکه برام سیب زمینی کرده نخریده بود....
تهیونگ همین طور که می خندید گفت: ولی هیونگ من خوب می دونم دلیلش چیه...
- درمورد چی صحبت می کنی کیم تهیونگ؟
- هیونگ یادته من سال آخر یه تحقیق برداشتم درمورد اینکه امگاها توی بارداری چه علائمی نشون می دن و هر کدوم از این علامت ها نشون دهنده چه نوع جنسیت ثانویهایه... جنسیت ثانویههر توله گرگ بر اساس جنسیت والدینش مشخص میشه... الان تو یه امگای وحشی هستی و هوسوک هیونگ آلفای خون خالص برای بچهتون چهار حالت وجود داره... یک آلفای خون خالص دو امگای وحشی سه آلفای وحشی و چهار امگای خون خالص.... ویژگی ای که تو توی خودت دیدی یعنی وحشی شدن امگا و میل به خون از ویژگی های خون خالص بودن تولهس... یعنی به احتمال نود درصد یه خون خالص توی شکمت رشد می کنه... حالا آلفا یا امگا بودنش بعدا مشخص میشه
- واو.... اونوقت تو سر ته هیون...
ته توی حرفش پرید: من سر ته هیون میل به هیچ چیزی نداشتم یادته که جونگ کوک و جیمین بغلم می نشستن و یه سره التماسم می کردن یه چیزی بخورم... حتی چیزایی هم که عاشقشون بودم نمی خواستم و نمی خوردم اینا ویژگی های جنسیت ثانویه معمولیه حالا ته هیون یا آلفای معمولیه مثل کوک یا امگای معمولیه و یا بتای معمولی... ولی من احتمال می دم امگای معمولی باشه...
یونگی پرسید: و احتمالت برای یونا چیه؟
- جین توی بارداری یونا به شدت عصبی و پرخاشگر شده بود و هیچ جوره زیر بار حرف هیچ کس نمی رفت جوری که گاهی اوقات نامجون هیونگ مجبور می شد با رایحهش کنترلش کنه... پس یونا وحشیه حالا اینکه آلفای وحشی باشه یا امگای وحشی نمی دونم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
های 👋🏻
سعی کردم توی این پارت قاعده و اساس به وجود اومدن جنسیت گرگ ها رو توضیح بدم اما از زبون تهیونگ
دلتون برای سئوهان تنگ نشده؟
YOU ARE READING
I'm not omega
Non-Fictionپایان یافته✨ یونگی امگای لوس و شیطونی که کل آلفاهای دبیرستان تو فکر اینن چجوری مخش رو بزنن... اما اون آلفایی رو انتخاب می کنه که درسش تموم شده و سه سال ازش بزرگتر تره... اما همه چیز به این سادگی پیش نمی ره... اتفاقی خیلی خیلی بد این پسر کوچولوی ۱۷...
