Me with out you (3)

1.3K 255 53
                                    

[ صدایت خوشآیند ترین آوای این حوالی است]

همه چی خیلی سریع اتفاق افتاد....

صدای لیام شنیده میشد که مدام لارا رو صدا میزد

شیلا پای تلفن ادرس خونه رو از روی کاغذی که داشت به اورژانس میگفت.

شیلا تلفن رو قطع کرد و به لیام یاداوری کرد باید به دوست پسر لارا هم خبر بدن.

لیام چندبار شماره ی نایل رو گرفت اما یه ترسی ته دلش بود که نمیتونست با نایل صحبت کنه.
احساس میکرد این اتفاق به دنبال بی توجهی خودش نسبت به لارا افتاده و این دقیقا برخلاف هشدار نایل بود.

از طرف دیگه لیام علی رغم آگاهیش از هدف گلوله بودن نایل ، یک همچین موضوع مهم و حیاتی رو با اون در میون نذاشته بود.

احساس عذاب وجدان داشت و این باعث شد که برای بار سوم تلفن رو قطع کرد.

حقیقتا ذهنش بابت شوکی که گرفته بود فلج شده بود توانایی تحلیل اتفاقات و تصمیم گیری رو نداشت

ذهنش مدام فریاد میزد [کسی از زین خبر داره و شاید با اون فقط چند قدم فاصله داره ]

با وجود اینکه شیلا به تمام مقدساتش قسم خورده بود که رابرت فقط به قصد اذیت و آزار لیام همچین مزخرفی رو سر هم کرده و زین سالمه اما استرس حسی به لیام میداد که چندان با ته خط فرقی نداشت.

لیام روزی زمین نشسته بود و سر لارا روی پاش بود
شیلا کنارش روی یه زانو نشست و گفت " تلفن رو بده من با دوست پسرش حرف میزنم "

لیام سرشو بلند کرد و نگاه مرددی تحویل شیلا داد.... شیلا با اطمینان چشماشو بست و دستشو تکون داد .
لیام ترجیح میداد هرچه دیکته میشد رو انجام بده.

شیلا بدون طول و تفسیر برای نایل توضیح داد که باید هرچه زودتر به خونه برسه.

شیلا ایستاد و پیشونیش رو فشار داد . مغزش دستور لازم رو صادر کرد " آشپزخونه رو پیدا کن یه لیوان تمیز پر از آب کن و به لیام برسون"

لیوان رو سمت لیام گرفت که مات و مبهوت به گوشه ای خیره بود " هی.... بگیرش"
لیام نگاهی کرد و بعد از گرفتن لیوان یکسره محتواش رو سر کشید.
دوباره سرشو بلند کرد و ملتمس به شیلا گفت " زین...."
شیلا نشست و لبخند کمرنگی زد " یکم ریسک داره اما میتونم با فواد تماس بگیرم و مطمئنت کنم زین سالم و سلامته"

لیام مردد پرسید " ریسک برای کی.... تو یا ما؟"
شیلا ابرو ش و بالا انداخت و با شیطنت پرسید " ما کیه؟ تو و زین ؟ هی آقاهه زین عزیز منم هستا با خودت تو یه تیم نذارش "

لیام از لحن شیلا اروم خندید و گفت " من نمیخوام به خطر بیفتی..... از طرفیم دیگه تحملم تموم شده فقط میخوام پیداش کنم "

sour apple [Z.M]Where stories live. Discover now