(کاور : الیزابت )
[ بعد از این مه غلیظ ، دره ای عمیق انتظارمان را میکشد یا جنگلی امن؟]
راجر پک عمیقی به سیگارش زد و دودش رو به سمت بیرون از پنجره ی باز ماشین فواد فوت کرد.
صدای موزیک رو بالاتر برد و سرش رو ریتمیک حرکت داد و همراهی کرد " I got that summer time sadness "
چشماشو بست و به پشتی صندلی تکیه داد
حس خلسه داشت
فواد نگاهش رو برای لحظه ای از جاده گرفت و به راجر دوخت لبخند نرمی زد " خوبی؟"
راجر پلک هاشو نیمه باز کرد و سر تکون داد " عالی و خسته "
فواد دست پارتنرش رو گرفت و بوسید " جلوتر یه متل هست نگه میدارم تا استراحت کنیم "
راجر به تایید دوباره سر تکون داد و چشماشو بست.
فواد پنجره ی سمت مخالف رو بالا برد با بالا رفتن شیشه رد دست راجر نمایان شد....دستی که تقریبا نیم ساعت پیش به شیشه کوبیده شد وقتی توی دهان فواد ارضا شد.
این اولین تجربه ش بود که فواد براش ساک میزد و همزمان انگشتاش ماهرانه پسر رو راضی میکرد...راجر خسته و گیج ته سیگارش رو بیرون انداخت
دستاشو جلوی سینه ش صلیب کرد و با بستن چشماش اجازه داد تا خواب اون رو فرا بگیره.
فواد صدای موزیک رو کم کرد و به جاده ای که به سمت خورشید ظهرگاهی میرفت چشم دوخت.اما روز و فعالیت توی لندن برای پین ها چند ساعتی بود که شروع بود
تقریبا از نیمه شب
بعد از اینکه زین از خواب پرید و پارتنرش رو در بالکن پیدا کرد
نور ماه نیم تنه ی لخت لیام رو روشن کرده بود.
مرد به جذاب ترین شکل ممکن سیگار میکشید و اخم عمیقش نیم رخش رو خواستنی تر میکرد
زین از جا بلند شد و خوابالود به سمتش رفت
از پشت پین رو بغل گرفت و دستانش تمام تن مرد رو لمس میکرد تا ردی به جای بگذاره...
خورشید بالا اومده بود
لیام دستای پسر گریان رو بالا سرش قفل کرد و این بار محکم تر ضربه زد.
زین لبش رو گاز گرفت و هق زد " بذار به خودم دست بزنم "
لیام روی لب های پسر زمزمه کرد " قوانین رو زیر پا نذار زین پین " و بوسیدش.
زین کمرش رو از تخت بلند کرد و ناله هاش بیشتر شبیه نفس های منقطع بود.
لیام از حرکت دست کشید و زین مضطرب سرش رو بلند کرد " لیوم اذیتم نکن "
لیام آزار دهنده خندید " بگو چه خوابی دیده بودی"
زین صورتشو جمع کرد " گفتم که نمیتونمممم"
لیام دستش رو به دیک متورم زین کشید و ناله ی پسر بلند شد " دلت میاد انقدر نسبت به خودت بی رحم باشی؟"
زین وول میخورد و هق هق میکرد
اما انگار مجبور بود تسلیم بشه تا لذت رو برنده بشه.
" خواب دیدم ازم خواستگاری کردی "لیام صورت زین رو نوازش کرد " پسر خوب... " و دوباره ضربه هاشو از سر گرفت.
زین بالشت رو محکم در دستش فشار داد تا اینکه بین خودش و لیام ارضا شد و کمی بعد گرمای پارتنرش رو هم در خودش احساس کرد
ESTÁS LEYENDO
sour apple [Z.M]
Fanfic[Complete] صداش پیچید که گفت: من حتی صدای نفساتو میشناسم چرا این موقع از شب بیداری بیب؟ خواب بد؟ جواب ندادم فقط دستمو محکم جلوی دهنم گرفتم و تا صدای هق هقم بلند نشه لیام دوباره گفت : تو جات توی بغل منه منم بدون تو خوابم نمیبره.... عزیزم برگرد... هرج...