I CAN'T....

1.5K 271 223
                                    

3200 کلمه.... امیدوارم بتونین کاور رو ببینید
****************************

[ تو مرز باریک بین جنون  و تعقل منی.... ]

لویی پیک بعدی رو بالا برد و هری نرم مچ دستشو گرفت تا از خوردن دوباره منصرفش کنه.

لویی نگاهی کرد و بعد از مکث پیک رو روی میز کوبید لبخند دهان بسته و تصنعی زد و گفت " چشم "
هری سرشو تکون داد فر های بلند شدش رو عقب زد

لو سرشو به طرفی خم کرد سیگارش رو روشن کرد و بعد از یه پک عمیق نفسشو بیرون داد و به چهره ی ناامید هری نگاه کرد با طعنه گفت " اینم از نظر پرنسس مشکل داره؟"

هری با حرص لباشو بهم فشار داد و سرشو به تاسف تکون داد " خستم کردی تاملینسون... از وقتی زین رفته تو تبدیل شدی به یه هیولای غیرقابل تحمل کن چشماتو باز کن مرد... اونی که داری بهش اسیب میزنی منم.... رابطمونه.... میدونی چیه؟ اصن فاک یو چرا از روز اول نگفتم فاااک یوووو ( انگشت اشاره ش رو توی صورت لویی تکون میداد و فاک یو رو فریاد میزد در حالی که دور میشد)

لو لبشو گزید زیر لب " فاک " زمزمه کرد.

سیگارش رو توی زیر سیگاری فشار داد و از جا پرید دستشو دراز کرد و در حالی که میدوید مچ دست هری رو گرفت " هزا صبر کن لاو "

هری با حرص دستشو بیرون کشید و بدون توقف به تند راه رفتنش ادامه داد.

لویی قدماشو سریع تر کرد و زودتر از هری به در رسید و جلوش ایستاد " معذرت میخوام هری.... متاسفم... اره من یه دیک احمق بودم اما لطفا نرو.... هزا لطفا "

هری سرشو چرخوند دستشو تو جیب جین تنگش برد و ریتمیک پاشو تکون میداد " فایده نداره لویی.... همه ی زندگیت شده زین.... مطمئنی من دوس پسرتم ؟"

لو اخم کرد و تو یه لحظه هری رو کشید و به ستون چسبوند اروم گفت " چی گفتی هری؟"

دوباره بازی سرگرم کنندشون شروع شده بود...
چشمای آبی اماده ی حمله ش.... لحن دارکش و قدرت دستاش که سینه ی هری رو فشار میده تا تکون نخوره ، اینا نمیتونستن روی هری تاثیر نذارن....
ناخوداگاه لبشو گاز گرفت و سعی کرد جدی باشه " گ.... گفتم... گفتم بهت شک دارم "

لویی زیر لب غرید " با من بازی نکن استایلز.... نتیجه ش دلچسب نیس "

هری نگاه خجولی به اطراف انداخت حتی اگه همینجا لویی به فاکشم میداد کسی متوجهش نمیشد...
" من دلم برای بازی کردنمونم تنگ شده.... ددی"

لو پوزخندی زد و هری رو چرخوند تا سینه ش به ستون و کونش به دیک لو بچسبه...

هری با حس کردن سفتی لو بین لپ های باسنش به کمرش قوس داد و کمی به عقب مایل شد و اروم ناله کرد...

لو اروم موهای هری رو کشید هری هیسی از درد کشید و لو گفت " انگار من خیلی به پرنسسم بی توجه بودم اما مگه قرار نبود هر وقت بهم احتیاج داشتی بگی ؟ هوم ؟ جواب بده پرنسس تو که میدونی من چقدر بدم میاد نیازاتو پنهان کنی "

sour apple [Z.M]Where stories live. Discover now