[ و قسم به تو که تمام باورم بودی ، شیطان را تنها به خاطر تو کشتم ]
نور های رنگی که در تاریکی سالن خاموش و روشن میشدند و میچرخیدند ولع سایمون برای به دست آوردن این میوه ی ممنوعه رو بیشتر میکردند.
کاول تکونی خورد نیشخند زد و برای دختر سر تکان داد
الیزابت لبخند محوی زد پشت چشم نازک کرد و رو برگردوند.
باسنش روتاب داد و با اتمام اهنگ به سمت راجر رفت...
روی پای مرد نشست و راجر مثل یه جنتلمن به استریپر شخصیش رسیدگی میکرد.راجر لبخند زد " بهتره خیلی طولش ندیم الیزابت "
الیزابت سرش رو به تایید حرکت داد
چونه ی راجر رو بوسید و از جا بلند شد
نه چندان اروم گفت " باید به دستشویی سر بزنم "کاول چشم تیز کرد و متوجه شد که مرد (راجر )به بادیگارد اشاره کرد که همراهش بره اما الیزابت ترجیح داد تنها مسیر رو طی کنه. این رو چراغ سبزی تلقی کرد و کسی رو به دنبالش فرستاد.
استریپر قدم هاشو بلند و با عشوه بر میداشت
وارد دستشویی شد و به محض ورود صورتش تغییر کرد.
نگران بود
از وقتی که راجر نجاتش داده بود دیگه سمت این کار نرفته بود
این صورت پر رنگ و لعاب ، حرکات اغوا کننده و لباسی که به تن داشت دیگه براش غریبه بودن.
یک زمانی از همین راه درآمد داشت
" بتی" دختر معروف بار جنوب LA بود اما راجر خیلی زود فهمید پشت این صورت عروسکی یه نبوغ سرکوب شده و قطعا کار چندان سختی نبود تا گذشته ی بتی رو تبدیل به یک کتاب باز بکنه.
دانشجوی اخراجی ریاضی محض به خاطر فساد اخلاقی که به خاطر درآمد زایی و رو ننداختن به خانواده ش به این کار رو آورده بود.راجر، بتی رو از صاحب بار به قیمت گزافی خرید و الیزابت تاابد خودش رو مدیون این مرد میدونست.
چندبار به صورتش آب پاشید و نفس عمیق کشید
میدونست که راجر تنها ولش نمیکنه و حتی اگه به قیمت بهم خوردن نقشه هم باشه ، نجاتش میده.چند تقه به در خورد
الیزابت موهاشو عقب زد و دوباره نقابش رو به صورتش برگردوند.
در نیمه باز شد و صورت مرد جوانی دیده شد
" وان نایت ؟"
الیزابت به سینک کج تکیه داد و پوزخند زد " ببخشید؟ "مرد اخمو گفت " پول خوبی میگیری "
الیزابت به مرد تنه زد و رد شد " من جنده نیستم مردک ، استریپر شخصی به گوشت خورده؟"مرد دست الیزابت رو گرفت " من مامورم تا وقتی که قانعت نکردم نذارم برگردی ، نگران رئیستی؟ نمیذارم بفهمه... "
الیزابت چشماشو ریز کرد " کی هست کسی که تو رو فرستاده؟"
مرد نیشخند پیروزی زد و کارت سایمون رو به دستش داد
کارت سرمه ای و بی طرحی که روش به تنهایی نوشته بود " Simon.C " و شماره ی ۴ رقمی تماس .
VOUS LISEZ
sour apple [Z.M]
Fanfiction[Complete] صداش پیچید که گفت: من حتی صدای نفساتو میشناسم چرا این موقع از شب بیداری بیب؟ خواب بد؟ جواب ندادم فقط دستمو محکم جلوی دهنم گرفتم و تا صدای هق هقم بلند نشه لیام دوباره گفت : تو جات توی بغل منه منم بدون تو خوابم نمیبره.... عزیزم برگرد... هرج...