الیا مری فایلو
روزی که قسم خورد راهبه نمیشه و اسقف که پدرش بود اون رو توی دیر زندانی کرد ، کسی فکر نمیکرد بالاخره از لندن متعصب فرار کنه....
اون طولانی ترین سفری که یه دختر میتونست تو سال 1960 داشته باشه رو در پیش گرفت.
همراه با گروهی که برای بدکارگی به تگزاسی ها فروخته میشدن رفت...
زیبا و اصیل بود اما سرکشی بی حدش رو از مادرش به ارث برده بود.
نوا جونیور پندلتون از پدری آمریکایی_ سریلانکایی و مادری ایرلندی متولد شده بود و از بچگی یاد گرفته بود چطور با سرکیسه کردن مردم زندگیش رو بچرخونه
این برخلاف قوانین خانواده نبود...
درواقع رذالت اولین قانون پندلتون ها بود.
اون خیلی زود راهش رو به سمت تگزاس پیدا کرد و وقتی ۲۰ سالش بود بزرگترین بار منطقه رو داشت...
نوا اهل ریسک بود بارش محل قمار بزرگترین باند ها و خطرناک ترین خلاف کار های منطقه بود.
پول زیادی در ازای حفظ امنیت مشتریانش میگرفت و تو کمتر از یکسال اونجا تبدیل شد به پاتوق امن و محل جلسات خصوصی آدم هایی که حتی دیدنشون رعب و وحشت به دل بقیه می انداخت.
نوا کارش رو توسعه داد
حالا بخشی از اونجا شده بود کلوب و کله گنده هایی که اسمشون فقط تو خبرها شنیده میشد برای رقص استریپر ها و یا یک شب خوابیدن با یکیشون تا اونجا میومدن و پول خوبی خرج میکردن.
الیا مری شرط قمار صاحب قمارخونه ی مرکز بود.
اون مست بود و الیا خیلی خوشگل بود پس نوا تمام تلاشش رو کرد که شرط و ببره و برد...
الیا رو به عنوان استریپر به کلاب خودش برد اما هیچ وقت بهش کار نداد.
بهش اتاق و غذا و توجه کافی داد اما اجازه نداد دست کسی بهش بخوره...
درواقع الیا هرشب اجرا داشت اما این یه اجرای خصوصی برای نوا بود...
نوا مرد بدی بود اون کلاهبردار و غیرقابل اعتماد بود
به ازای پول مواد میفروخت آدم میفروخت
اما خودش تو هیچ کدوم از این کار ها نبود...
مست نمیکرد مواد نمیزد و با جنده ها نمیخوابید.
1963 نوا و الیا رسما ازدواج کردند.
نوا بعد ها گفت چشم های الیا مثل بقیه ی جنده ها بی حس و شرور نبود... چشم های اونا به دیدن بدنای پشمالو و کیرای وارفته عادت داشت اما الیا همچین ادمی نبود... نگاهش هنوز معصوم بود و نوا اون رو برای خودش نگه داشت.
1965 ساموئل به دنیا اومد.
چشم های آبیش شبیه مادربزرگ پدریش بود...
نوا و الیا صاحب بچه ی دیگه ای نشدن چون الیا سقط های پی در پی داشت و نوا نمیخواست الیا صدمه ببینه...
ساموئل عاشق هنر بود اون از شنیدن ساز های ایرلندی سرمست میشد اما این روش پندلتون ها نبود.ساموئل ۱۰ سال داشت که نوا صاحب بزرگترین کازینو ها تو سرتاسر امریکا بود.
حالا فقط تو خونه کنار همسرش مینشست و از پولش برای سرمایه گذاری استفاده میکرد.
اما الیا میخواست اصیل باشه دوست نداشت هنوزم برچسب رقاصه ی شخصی روی پیشانیش باشه.الیا اینو میخواست ؟ نوا انجامش میداد.
اونها به لندن رفتند... نوا سرمایه ش رو روی کارخونه ی درحال ورشکست لبنیات گذاشت و به سرعت توسعه ش داد.
حالا اونها اصیل زاده بودند.
ساموئل به مدرسه ی خوبی میرفت و با اقشار بالاتر در ارتباط بود.
اون مثل یه اصیل زاده ی واقعی رفتار میکرد.

ESTÁS LEYENDO
sour apple [Z.M]
Fanfiction[Complete] صداش پیچید که گفت: من حتی صدای نفساتو میشناسم چرا این موقع از شب بیداری بیب؟ خواب بد؟ جواب ندادم فقط دستمو محکم جلوی دهنم گرفتم و تا صدای هق هقم بلند نشه لیام دوباره گفت : تو جات توی بغل منه منم بدون تو خوابم نمیبره.... عزیزم برگرد... هرج...