(کاور عکس ونسا و مدلین_مو نارنجی_ میباشد. ونسا تاپه صحبتم نباشه.از ووتا راضی نیستم حواستون باشه. ۲۰۰۰ کلمه)***********************************
[و عشق در هر قالبی عشق است !]17 ساعت قبل..... مدلین و ونسا
ونسا " بیبی؟ ممکنه نامه ها رو چک کنی؟ من دستم بنده "
مدلین به سمت در رفت و پاکت هارو از برداشت و یکی یکی بررسی کرد....
همونطور که به سمت آشپزخونه میرفت گفت " چند تا فشن شو و کت واک پرفکت دعوتیم ونس...
اووه گربه ی میس کول پیدا شده...
کارای کمپانی اوکیه میتونیم به تعطیلاتمون ادامه بدیم عزیزم..... "ونسا " این عالیه بیب "
مدلین " اوه و یه پاکت غیر از بیزنس"
ونسا موهاشو عقب فرستاد و سمت مدلین رفت
" چی هست؟"مدلین در حالی که با حیرت عکس هارو پشت سر هم میگذاشت گفت " بیا این عکسارو ببین.... من اصلا.... اوه خدای من این که ماییم"
ونسا با اخم به عکس خودش و مدلین که در حال قدم زدن بودن نگاه کرد و دسته ی عکس هارو از اون گرفت
" ما... ما... ما.... اوه بیبی اینجارو.... زین.... لیام... بقیه کین اصلا؟ این لعنتی از طرف کیه؟ چه قصدی از تعقیب کردن یه عده ادم داره؟ "مدلین برای سوالای ونسا جوابی نداشت....
پاکت رو دوباره وارسی کرد..." یه شماره تماس هست به اسم تام هیدمن و اطلاعات دیگه ای نیست "
ونسا به جلو خم شد و پاکت رو به دست گرفت.
چند لحظه مکث کرد و بعد از جیب عقب جین تنگش موبایلش رو بیرون کشید و درحالی که شماره رو زیر لب زمزمه میکرد تماس رو برقرار کرد.مدلین اروم گفت : اما ونسا....
ونسا چشمک زد و سریع گفت : شششش صبر کن بیبی.
و مدلین فقط سکوت کرد و سعی کرد صبور باشه.بعد از چند بوق صدای مردی با مکث و تردید توی تلفن پیچید " hello?
ونسا لبخند زد و جوری که لبخند روی لحن کلامش تاثیر میذاشت گفت : امم سلام تام هیدمن؟ شماره ی درستی رو گرفتم؟مرد با همون تردید گفت " نمیدونم تا وقتی نگی کی هستی.
ونسا لحظه ای فکر کرد و با لحن قبلیش گفت : من از شما پاکتی گرفتم.مرد نفسشو بیرون داد و گفت : مدلین؟
ونسا لحظه ای اخم کرد و ناخوداگاه به مدلین نگاه کرد. مد شوکه به دوست دخترش خیره شده و منتظر بود تا بفهمه چه خبره.ونسا بدبینانه گفت : خیر. من ونسا هستم و تو....
تام سعی کرد سوتفاهم ایجاد شده رو از بین ببره و سریع گفت : نه نه اشتباه نکن. من با دوست دخترت کاری ندارم .متاسفم. من پاکت رو به نشانی خونه ی مدلین فرستادم و سوالم صرفا به این معنی بود.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
sour apple [Z.M]
Hayran Kurgu[Complete] صداش پیچید که گفت: من حتی صدای نفساتو میشناسم چرا این موقع از شب بیداری بیب؟ خواب بد؟ جواب ندادم فقط دستمو محکم جلوی دهنم گرفتم و تا صدای هق هقم بلند نشه لیام دوباره گفت : تو جات توی بغل منه منم بدون تو خوابم نمیبره.... عزیزم برگرد... هرج...