Flames

837 142 159
                                    

[میخواهم جهان را از پشت شانه های تو ببینم]

مشت دوم که روی صورت راجر فرود آمد صندلی به عقب رفت و در مرز افتادن قرار گرفت
خون از دهان مرد بیرون جهید و سر گیجه گرفت.
اما مثل یه بد اَس واقعی خندید و نفس گرفت " همین؟ همه ی زورت.... همش همینه؟"

این حرف با اینکه به غرور ضارب لطمه میزد اما نمیتونست قدرت ضربه هاشو بیشتر کنه " مادام ساموئل سپرده بود نباید بلایی سر مالیک بیاد"
پس به ضربه ی دیگه ای اکتفا کرد و این بار صندلی با صدای بلندی روی زمین افتاد و راجر اروم آخ گفت...

ریموتی که در دست آرتور بود بوق زد و مرد نیشخند زد
دکمه رو فشار داد تا در به طور خودکار باز بشه و مزاحم جدید به بازی اضافه بشه.

" نمیخوای دهنتو باز کنی راجر؟ شاید الان مجبور شی" و صندلی که راجر به اون بسته شده بود رو دوباره نشوند و کنار گوش پسر زمزمه کرد " بشین و تماشا کن"

راجر با اینکه ترسیده بود اما خنده ی کجش رو حفظ کن " با اینکه صورتتو پوشوندی اما حس میکنم تو همون مردی هستی که صورتشو سوزوندم.... آرتور... کامان مرد تو بالاخره برای کی کار میکنی؟ کاول؟ پندلتون؟ یا این مادام مچهول؟"

آرتور شانه بالا انداخت " باید زبونتو از حلقومت بکشم بیرون اما... " و حرفشو خورد و به جاش دستشو مشت کرد و از اتاق خارج شد.

با رفتن مرد ، راجر چشماشو بست و سعی کرد دعا کنه، کاری که تا به حال انجام نداده، " اگه وجود داری و صدامو میشنوی لطفا کسی دنبالم نیومده باشه ، خب؟ نمیخوام کسی به دردسر بیفته"

مطمئن نبود آیا صداش به آسمان هفتم رسیده یا نه که در با صدای بلندی باز شد ، راجر سرش رو بالا گرفت و با دیدن مهمون جدید کاملا وا رفت " هل نو "

با اینکه فواد درشت هیکل بود اما با دستای بسته کاری از دستش برنمیومد
آرتور به سادگی هلش داد و مرد رو نقش بر زمین کرد.

راجر عصبی داد زد " عوضییی "

فواد به سادگی از جا بلند شد و به سمت راجر رفت " هی حالت خوبه؟"
راجر سر تا پای فواد رو کاوید تا اطمینان پیدا کنه اتفاقی نیفتاده " خوبم... چرا اومدی؟"

فواد روی زانو هاش نشست و کبودی های صورت راجر رو نگاه کرد " به این میگی خوب؟"

ارتور صندلی فلزی رو با فاصله از راجر روی زمین کوبید
فواد رو که هنوز چشم از راجر برداشته بود رو بلند کرد روی صندلی نشوند و بست.

فواد حتی تلاشی نمیکرد تا خودشو نجات بده انگار فراموش کرده بود که برای نجات راجر اومده نه دیدنش.

آرتور مقابل هر دو ایستاد و رو به راجر گفت " دوباره میپرسم... چطوری به اینجا رسیدی؟ کی کمکت میکنه؟"

sour apple [Z.M]Where stories live. Discover now