Cosmic love...

1.1K 173 241
                                    

[عشق هم میمیرد اما... گاه از نو زاده میشود و این بار مرگ هم حریفش نخواهد بود... عاشقان را بکشید انها کنار یکدیگر شکوفه خواهند داد... یک عشق کیهانی ]

لیام روی زانو هاش کنار بدن بی حرکت زین افتاد.
رو به دوربین فریاد زد " همینو میخواستی ؟ بیا... انجامش دادم... لعنت به من... روث و اشتون رو رها کن... یالا "

مرد خندید با دست اشاره کرد و دوربین خاموش شد...

شیلا فریاد زد " چه خبره اینجا؟"

لیام بی توجه به شیلا زین رو صدا کرد.
راجر دست به صورتش کشید.

لیام ایستاد و چشماشو ریز کرد " صبر کن‌... تو راجری؟"
راجر متاسف سر تکون داد " زین راضی نشد جاشو با من عوض کنه"

لیام وحشت زده برگشت و به پسری که هنوز بی حرکت بود نگاه کرد " اون زینه؟"

راجر آب دهانشو قورت داد " اون زینه "

《فلش بک》

لیام لب هاشو از زین جدا کرد...
" تو همه چیزو نمیدونی زین "

و دور شد و به سمت آینه رفت... با نفرت به خودش نگاه میکرد.

زین درمانده پشت سرش رفت.
" بگو بدونم... لیام خواهش میکنم بگو "

لیام سرشو پایین انداخت " من با کاول معامله کردم... جون تو در ازای جون اشتون "

زین گیج خندید " چی_ یعنی چی؟"

لیام برگشت و مستقیم به زین خیره شد " یعنی باید بکشمت زین مالیک... باید بکشمت "

زین وحشت زده عقب رفت.
لیام پوزخند زد " دیدی... ترسیدی... از منی که میگی دوستم داری ترسیدی... "

زین چندبار محکم پلک زد و زمزمه کرد " خدایا این چه کابوسیه؟"

لیام روی زمین نشست و سرشو بین دستاش گرفت " این زندگیه زین کابوس نیست... این زندگیه... "

زین روی تخت وا رفت " میخوای منو بکشی؟"
لیام مکث کرد و سر تکون داد " مگه میتونم؟"

زین روی زانوهاش به سمت لیام رفت و بازوشو گرفت " پس دوستم داری اره؟ دوستم داری؟"

لیام سرشو بلند کرد به نگاه منتظر زین خیره شد.
دوستش داشت؟ دوستش داشت ولی خسته بود.
فقط آه کشید و جوابی نداد.

زین ناامید کنار لیام نشست و غمگین گفت " اگه دوستم داشتی با خیال راحت برات میمردم... چرا دوستم نداری؟"

لیام خشدار گفت " من فقط خستم‌... هیچکسو دوست ندارم "

زین سر تکون داد " نه این نیست‌‌‌... تو فقط منو دوست نداری"

لیام سرشو برگردوند و به نیمرخ زین نگاه کرد " زین من تمام لحظه های انفرادیم رو به تو فکر کردم... "

sour apple [Z.M]Where stories live. Discover now