3400 کلمه
ادیت نشده
************************[ تمام عاشقانه ها نقطه ی عطفی دارند... ]
بعد از تماس زین ، لیام دیگه نمیتونست بخوابه
بدنش میلرزید شکمش پیچ میرفت و حال خوبی نداشت.
صورتشو تو دستاش گرفت و نفسشو فوت کرد.
چند دقیقه بی هدف مکث کرد و صورتشو بین دستاش پنهان کرده بود بعد صاف نشست و کلافه دستاشو به پاهاش کشید.
سرشو چرخوند و لارا رو دید که آروم خوابیده بود.
صورت سفید کک و مکیش دوباره رنگ گرفته بود و ابرو های پهنش بی استرس روی صورتش ایفای نقش میکردن.
از نگاه کردن به خواهر کوچیکش یا همون مامان کوچولو لبخندی روی صورتش نشست.باید پا میشد خودشم میدونست که اگه یه جا ساکن بمونه مثل یه آب راکد میگنده پس باید حرکت میکرد باید سر خودشو گرم میکرد باید خودشو از این طوفان نجات میداد باید قلب در حال انفجارشو نجات میداد....
از زیر پتو بیرون اومد و اونو روی لارا مرتب کرد و مطمئن شد که جایی برای نفوذ سرما به تنش وجود نداره.
از پله ها پایین رفت و به شیلا نگاه کرد بیدار بود و برعکس حالت همیشگیش لبخند روی صورتش نبود.
آروم و مغموم به سقف خیره بود و مشخص بود هزار جور فکر و پیچش از ذهنش میگذره.لیام مکث کرد و با خودش فکر کرد چقدر خودگذشتی توی وجود شیلا وجود داره که پا میذاره روی شکستگی های قلبش و با اینکه لبه هاش تیزش پاشو زخمی میکنه اما لبخندشو بی منت به همه هدیه میده....
اروم از کنارش گذشت تا رشته ی افکارش پاره نشه و به سمت حمام رفت.....
نایل با خستگی بین چندین کلیدمختلفش دنبال کلید زاپاس خونه ی لیام میگشت و زیر لب ملودی جدیدی رو با کلمه ی "لارا " زمزمه میکرد.
بالاخره کلید رو پیدا کرد و بین زمزمه ش آهان گفت و در رو باز کرد.وارد خونه شد و اول سکوت و تاریکی اتاق تو ذوقش خورد...
از صدای باز شدن در شیلا روی کاناپه نیم خیز شد
و با نایل چشم تو چشم شد.
نایل کلاه کاپشنش رو درآورد و لبخند زد " هی.... خواب بودی ؟"
شیلا که هنوزم به دیدن نایل هوران عادت نکرده بود لبخند بزرگی زد " نه نه... بیدار بودم.... استودیو بودی؟"
نایل کلید رو از قفل خارج کرد و با خستگی سرشو تکون داد " لعنتی ۲۴ ساعته.... داشتم خل میشدم "
کلید رو توی جیبش انداخت
کفشای گلی و برفیش رو دم در نامرتب درآورد و اومد و بدن خستشو روی مبل روبه روی شیلا انداخت " آخیییییش "
شیلا سعی کرد ذوقشو کنترل کنه " آلبومت کی درمیاد ؟"
نایل شونه بالاانداخت " واقعا نمیدونم شیلا... اوضاع که اینطوریه منم تمرکز ندارم اما تیمم خیلی بهم فشار میارن.... قول میدم تو جز اولین کسایی باشی که گوش میکنیش "شیلا لبشو گاز گرفت و با صدای بلندی که از هنجره ش خارج میشد خندید...
نایل هم خندید و بعد گفت " بقیه کجان ؟"
شیلا نگاهی به اطراف کرد " لویی و هری هنوز نیومدن لیام حمومه لارا هم تو اتاق لیام خوابه "
ESTÁS LEYENDO
sour apple [Z.M]
Fanfic[Complete] صداش پیچید که گفت: من حتی صدای نفساتو میشناسم چرا این موقع از شب بیداری بیب؟ خواب بد؟ جواب ندادم فقط دستمو محکم جلوی دهنم گرفتم و تا صدای هق هقم بلند نشه لیام دوباره گفت : تو جات توی بغل منه منم بدون تو خوابم نمیبره.... عزیزم برگرد... هرج...