³¹

181 45 4
                                    

هری نه صبح از خواب بیدار شد، هم خودش و هم لویی امروز مرخصی داشتن...
وقتی گرمای بدن لویی رو تو بغلش حس کرد لبخندی زد. بیر روی تخت رفت و پشتش دراز کشید ‌و میلو بین مچ پاهای لویی خوابیده بود. با احتیاط بازوهاش رو از دور لویی برداشت و قبل از اینکه از تخت بلند شه تا دندون هاشو مسواک بزنه، گونه اش رو بوسید. دندون هاش رو مسواک زد و صورتش رو شست و به آشپزخونه رفت تا برای لویی، جما و خودش صبحونه درست کنه. داشت صبحونه درست میکرد که جما وارد آشپزخونه شد .

"صبح بخیر جمز" هری لبخند زد و شکمش رو قلقلک داد. جما تکونی خورد و لگدی به مچ پاش زد

"دیگه این کار رو نکن."

" قول نمیدم."

هری نیشخندی زد و پنکیک توی تابه رو برگردوند.

"هری باید صحبت کنیم."

جما جدی شد و دست‌هاش رو روی سینه‌اش گذاشت.

"مطمئنا، در مورد چی؟" هری پرسید.

"خوب میدونی چی" هری لب پایینش رو گاز گرفت و بهش نگاه کرد

"گوش کن، این قضیه گذشته. منم هنوز نسبت به این موضوع احساس بدی دارم، اما لویی مدام میگه که بهش فکر نکنم. الانم فراموش کردم ، میخوای چی بگم بهت؟"

"چرا این کار رو کردی ؟"

" نیک کونی زیادی مشروب بهم داد و بعدش شستشوی مغزی کرد منو که لویی دنبال پول منه ، و تو خودت میدونی مستی من چطوریه، منم باور کردم.
نمی خواستم این کار رو انجام بکنم، نمیخوام به تنها پسری آسیب بزنم که این همه خوشبختی رو به زندگیم آورد"

"هیچ وقت از نیک خوشم نمیومد" جما با خودش زمزمه کرد.

"چرا باهاش مشروب خوردی؟"

"گفت که تو لس آنجلس و اصرار داشت که منو ببینه، به لویی گفتم که چند ساعتی میرم تا بیخیالم بشه"

"کس دیگه ای هم باهات اومده بود؟"

"زین و لیام."

"لطفاً بهم بگو که به نیک سیلی یا هر کوفت دیگه ای زدی!!"

" مشت زدم تو صورتش."

جما آهی کشید و با جدیت تمام تو چشماش به هری نگاه کرد

" اگه بفهمم دفعه بعدی به لویی صدمه زدی، مطمئن باش حداقل یه سنگ پرت میکنم تو صورتت "

"دفعه بعدی وجود نداره"

"اینو قبلا هم گفتی."

قلب هری کمی درد گرفت. گفت که به لویی صدمه نمیزنه، با این حال انجام داد. چی میشه اگه دوباره بهش صدمه بزنه و بدتر از ایندفعه باشه؟

"من بیشتر مراقبم. قول میدم."

درست کردن صبحونه رو تموم کرد، جما بهش گفت که میزو میچینه و میتونه بره لویی رو بیدار کنه. هری سرش رو تکون داد، اما قبل از رفتن جما رو بین دستاش کشید و بغلش کرد

• 𝙖 𝙈𝙤𝙙𝙚𝙡 𝘼𝙣𝙙 𝙖 𝙁𝙖𝙣 • [𝙇.𝙎]Where stories live. Discover now