⁵²

178 44 6
                                    

کارا تو حال خونش قدم می زد، ناخن هاش رو می جوید و با دست دیگه گوشی اش رو داشت.

زنگ در زده شد. با سرعت رفت و در رو باز کرد، لیام، زین و نایل با نگاه های نگران پشت در ایستاده بودن.

"هی، بیاین داخل."

در رو باز کرد و هر سه نفر رو به داخل خونه برد. هر چهار نفر روی مبل نشستن که کارا شروع به صحبت کرد

"دیشب از تایلر شنیدم که لویی و هری بعد از اینکه هری شب رو با کندال گذروند، از هم جدا شدن"

"آره، اون کونی هرگز یاد نمی گیره که نوشیدن یک راه حل نیست." زین گفت

"حدود یک هفته پیش برای ناهار با کندال، هری و لویی بیرون رفته بودیم، و کندال بهم گفت که برنامه ای برای هری داره که از لویی جداش کنه تا با اون قرار بزاره."

"واات د فااااک؟؟" نایل ابروهاش رو بالا انداخت.

"میدونم، منم همینو گفتم. وقتی در مورد جدایی و اینکه کندال درگیره، فهمیدم که باید حقیقت رو بفهمم. کندال رو برای قهوه دعوت کردم و مکالمه مون رو ضبط کردم."

کارا گوشیش رو بیرون آورد.

"همه چیز رو ضبط کردی ؟"

لیام پرسید، کارا سرش رو تکون داد "آره، اون در مورد تمام اتفاقاتی که اون شب افتاد، بهم گفت."

دکمه پلی زد و صدای ضبط شده کندال رو پخش کرد و صدا رو تا اخر بالا برد و روی میز گذاشت. تکون های کوچیکی شنیده می شد و صداهای ضعیفی از در ورودی خونه

"هی."

"هی، بیا داخل." قدم ها به آشپزخونه نزدیک شد.

"برو بشین، برات قهوه میارم"

"باشه."

"خب، جدیدا چطور بودی؟"

"اوه، تو نمی‌دونی چقدر خوشحالم."

"اوه؟ چرا چیزی شده؟"

"یادت هست که اون روز از ناهار با هری و دوست پسرش برگشتیم، بهت گفتم که برنامه ای دارم؟ خوب حدس بزن چی، همونطور که می خواستم پیش رفت. خب، منهای یک چیز که بعداً درست میشه"

"اوه؟ در مورد چی گفته بودی؟"

"میدونی، همونی که بهت گفتم."

"یادم نمیاد."

"من هری رو از لویی جدا کردم تا بتونم اونو داشته باشم. فقط آخرش یه جورایی اشتباه پیش رفت، اما درست میشه."

"مادرجند-"

لیام اخمی به نایل کرد و بهش گفت که ساکت باشه.

"تو چیکار کردی؟"

"باعث شدم کات کنن. هری باید با من باشه نه با هیچ کس دیگه ای."

"کندال، این خیلی اشتباهه! تو چطور تونستی این کار رو انجام بدی؟! اونها اونقدر همدیگه رو دوست دارن -"

• 𝙖 𝙈𝙤𝙙𝙚𝙡 𝘼𝙣𝙙 𝙖 𝙁𝙖𝙣 • [𝙇.𝙎]Where stories live. Discover now