90

83 26 0
                                    

 "لو آماده ای؟ باید بریم دیرمون شده"

هری در حالیکه پوشیدن کفش هاشو تموم کرد پرسید. لویی از اتاق خوابشون بیرون اومد

" آره، فقط کتم رو بگیرم میتونیم بریم "

هری از روی کاناپه بلند شد و به لویی کمک کرد قبل از اینکه به سمت در خونه بره کتش بپوشه

" نایل بهت گفت قراره چه فیلمی ببینیم؟"

لویی پرسید در حالی که هری ماشین از پارکینگ بیرون میورد.

هری سرش به معنی نه تکون داد" نه فقط گفت تریلر یه سینمایی ترسناک رو دید و براش جالب به نظر میرسید و میخواد همه باهم ببینیم"

" امیدوارم زیاد ترسناک نباشه.‌."

لویی با خودش زمزمه کرد‌. هری با دیدن حالت لویی لبخندی آروم بهش زد " ترسناک دوست نداری؟ "

" نه معمولا برای دو یا چند شب کابوس میبینم."

لویی آهی کشید که اینبار هری دستش محکمتر گرفت" اشکالی نداره، حتی اگه ترسناک باشه من پیشتم "

به خونه نایل رسیدن، هری ماشین رو پارک کرد و باهمدیگه پیاده شدن تا به سمت در ورودی برن.

هری در زد، چند ثانیه بعد نایل با خنده در باز کرد"هی، بیاین داخل. کارا، زین و لیام قبل شما اومدن "

هری کت خودش و لویی روی چوب لباسی جلوی ورودی آویزون کرد و وقتی پشت نایل به سمت اتاق نشیمن میرفتن دستش رو روی کمر لویی گذاشت .

" لو!! "

کارا جیغی زد و از جاش پرید تا لویی بغل کنه. لویی با دیدن کارا بعد چند وقت خندید و متقابلاً بغلش کرد" یکی از دیدن من هیجان زده ست "

" خب معلومه که هستم دلم برات تنگ شده بود."

کارا عقب کشید و با لبخند به لویی نگاه کرد، لویی با خجالت منم همینطوری گفت. هری با دیدنشون سرفه بلندی کرد طوریکه یه لحظه حس کرد گلوش کنده شده.

" اوه هی کارا، تو اینجایی؟ یادم رفت قراره بیای ولی منم اومدم"

لویی به حرف هری که قصد مسخره کردنش داشت خندید و کارا با لبخند چشماشو چرخوند " باشه نمیخواد حسودی کنی. یه کوچولو دلم برات تنگ شده بود ... "

هری به دستای کارا که سعی داشت مقدار کوچولو بودن رو نشون بده، خندید و دختر تو بغلش گرفت.

زین با دو کاسه پاپ کورن از آشپزخونه بیرون اومد . با لبخند به لویی و هری کاسه ها رو روی میز گذاشت و رفت تا لویی رو بغل کنه.

" هی چطوری؟ "

"حالم خوبه . برای تولدش هیجان زدم. "

لویی با لبخند گفت و قسمت آخر جملش رو زمزمه کرد .

• 𝙖 𝙈𝙤𝙙𝙚𝙡 𝘼𝙣𝙙 𝙖 𝙁𝙖𝙣 • [𝙇.𝙎]Where stories live. Discover now