" میام دنبالت و باهم میریم، باشه؟" هری گفت و همراه لویی به داخل فروشگاه رفت
"قراره من و لیام، زین، نایل جایی رو که لیام برای جشن تولدش اجاره کرده بریم ببینیم."
لویی سرشو تکون داد و روی نوک انگشتاش ایستاد تا لب های هری رو ببوسه "باشه. بعداً میبینمت."
~
کنار ماشین زین و لیام پارک کرد و پیاده شد و به داخل رفت.
"هی بچه ها."
لبخندی زد و به همه دست داد
"چیکار باید کنیم؟"
"راستش کار زیادی برای انجام دادن نداریم، باید شروع کنیم تا ببینیم به تزئینات و چیزهای بیشتری نیاز داریم یا نه" زین گفت
هری سرشو تکون داد. "باشه بیاین شروع کنیم. نایل کجاست؟ "
"کینگ اینجاست."
نایل جلو اومد و مثل یه پادشاه دست تکون داد، هری نیشخندی زد و به پس سرش کوبید
"بیا شروع کنیم."
~~
"هی لاو."
هری اخرای شیفت لویی وارد فروشگاه شد و لویی با دیدنش لبخندی زد
"هی، تمیز کردن زمین تموم کنم، میتونیم بریم."
" عجله نکن "
هری گونه اش رو بوسید و سمت میز رفت و بهش تکیه داد .
چند دقیقه بعد در مغازه باز شد، هر دو پسر سرشون رو چرخوندن و لوتی و فلیسیتی رو دیدن.
لویی لبخند زد "هی اینجا چیکار میکنین؟"
دستاشو باز کرد که دوتا دختر دویدن سمتش و بغلش کردن.
لوتی گفت" یک خرید کوچیک داشتیم، تولد دوستمون فرداعه و دنبال لباس میگردیم."
"پارتی؟ مشروب و سیگار نداریم، تنها هم جایی نری -"
حرف های لویی با خنده فلیسیتی قطع شد
"بیخیال لو، شونزده سالشه، و این پارتی بزرگی نیست، فقط دوستا پیش همن. هیچ چیز دیگه ای نیست."
"هنوز باید مواظب باشی، باشه؟"
هر دو آهی کشیدن و سرشون رو تکون دادن
"قول بدین به پسرم."
دخترا از حرف هری خندیدن و هری هم بغل کردن
هری لبخند زد "حالتون چطوره؟"
" خوبیم."
فلیسیتی بهش نگاه کرد "موهات بلندتر شده"
"آره، برنامه ای برای کوتاه کردنش دار - "
" جرات نداری "
لویی حرفش قطع کرد " اگه موهاتو کوتاه کنی با چسب به سرت میچسبونم"

YOU ARE READING
• 𝙖 𝙈𝙤𝙙𝙚𝙡 𝘼𝙣𝙙 𝙖 𝙁𝙖𝙣 • [𝙇.𝙎]
Fanfictionلویی چند شب قبل از تولدش تصمیم میگیره که به خانوادش بگه که گی. بالاخره اونها پدر و مادرش هستن و ازش حمایت میکنن. اما وقتی اونو از خونه بیرون انداختن لویی تازه فهمید چه اتفاقی افتاده؟ هری همون شب فقط میخواست یه پیاده روی بی سر و صدا تو خیابون داشته...