⁶³

145 42 12
                                    

"لو آماده ای؟"

لویی با صدای هری، لباس پوشیده از اتاق خوابشون بیرون اومد"آره، بریم."

دست تو دست هم از خونه بیرون اومدن و سوار ماشین شدن، هری در حالی که سمت خیابون اصلی پیچید به سمت لویی برگشت

"لو میدونم که به این چیزا اعتقاد نداری، اما من امروز حس بدی دارم...مواظب خودت باش، باشه؟"

لویی لبخندی کوچیکی زد و برای اینکه احساس بد هری رو از بین ببره، دست هری رو گرفت "چیزی نمیشه، قول میدم"

" فقط لطفا به تماس هام جواب بده. و هر وقت مشکلی پیش اومد بهم زنگ بزن. گوشیت رو از خودت جدا نکن."

هری دست لویی رو به سمت لب هاش برد و یک بوسه به پشت دستش زد

" باشه . "

به فروشگاه رسیدن، هری از ماشین پیاده شد و لویی رو تو بغلش گرفت

"لطفا مواظب خودت باش."

هری ازش جدا شد و لبهاش رو بوسید"میام دنبالت، باشه؟"

لویی سرشو تکون داد و برای اطمینان بیشتر دست هری رو فشار داد و به سمت فروشگاه رفت.

~~~~

"هی هز...آره..من خوبم."

لویی در حالی که داشت قفسه های فیلم رو مرتب می کرد گوشی رو با شونه اش کنار گوشش نگه داشته بود، .

"فقط..میترسم..نمیخوام صدمه ببینی... "

" میدونم و قول میدم قرار نیست اتفاقی بیوفته..."

عاشق حس نگرانی و مراقبت هری بود.

گوشیش دوباره زنگ خورد، لویی گوشی از روی شونه اش برداشت و دید که لیام بهش زنگ میزنه.

" هز، لیام داره بهم زنگ میزنه. بهت زنگ میزنم "

"باشه پس من برم دوش بگیرم . یه ساعت دیگه میبینمت"

گوشی رو قطع کردن و لویی به لیام جواب داد .

"هی لی، چط-"

"لویی کجایی؟"

"فروشگاه. چیشده؟"

"اوه، نه نه - در رو قفل کن باشه؟ من به هری زنگ میزنم الان میایم اونجا ."

"چی؟ لیام، در مورد چی حرف میزنی؟"

قبل از اینکه لویی بتونه صدای لیام رو بشنوه، در مغازه باز شد.

با دیدن فرد روبه روش با ترس به عقب پرید که باعث شد گوشیش روی زمین بیوفته

چند بار پلک زد تا مطمئن بشه چیزی که میبینه واقعیه. شاید دوباره داشت کابوس میدید اون نمی تونست جلوی در فروشگاه باشه و با لبخند ترسناک روی لباش بهش خیره بشه.

وحشت زده قدمی به عقب برداشت و با ناباوری زمزمه کرد

"نیک..."

• 𝙖 𝙈𝙤𝙙𝙚𝙡 𝘼𝙣𝙙 𝙖 𝙁𝙖𝙣 • [𝙇.𝙎]Where stories live. Discover now