" قول میدم زود بیام "
لویی با احساس انگشتای هری بین موهاش، سرش رو با لبخند تکون داد " تا جایی که دوست داری بمون ، این جشن تولد نایله...برو نگران نباش اگه به چیزی نیاز داشتم بهت زنگ میزنم "
هری اهی کشید " خیلی خوب . اما باید هر ساعت بهم پیام بدی که حالت خوبه "
" باشه . "
لویی نیشخندی زد و بوسه ای روی لبش گذاشت" حالا برو و با دوستات خوشبگذرون "
و به آرومی هری رو به سمت در هل داد و روی کاناپه نشست . هری نیشخندی زد و خم شد تا چند بار دیگه قبل از اینکه از خونه بیرون بره ببوستش.
بوسه ی ارومی روی لب های کوچیکش زد "دارو هات یادت نره بخوری"
عقب کشید و دوباره به سمتش خم شد و بوسه ی دیگه به لب هاش زد" غذا رو قبل از اینکه بخوری گرم کن"
کمی از لویی فاصله گرفت و برای بار اخر بوسه طولانی تر با دخالت زبونش روی لب هاش گذاشت"حتما چیزی نیاز-"
"هری!!"
"باشه باشه رفتم"
~~~
به جایی که تولد بود رسید و با کسایی که میشناخت سلام کرد.
به نایل رسید و تو بغلش گرفت"تولدت مبارک رفیق!"
"مرسی هز..."
نایل دستی به پشتش زد و از بغل هری عقب کشید "لویی خوبه؟"
"اره بهتره"
نایل سرش رو تکون داد" خوبه از مهمونی لذت ببر !"
هری لبخندی زد و به سمت زین و لیام رفت
لیام پرسید" لویی چطوره؟"
"حالش خوبه.."
" خوبه ، مواظبش باش"
هری سری تکون داد"هستم..نوشیدنیچی میخورین بیارم؟"
"خودت چی میخوای بگیری؟"
هری با فهمیدن منظور زین چشماش گشاد شد و سریع سرشو تکون داد
"نه نه، من الکل نمیخورم. فقط فکر کردم قبل از اینکه برای خودم کوکا بگیرم برای شماهم بیارم."
"دارم نگاهت میکنم، استایلز." زین گفت "بهتره هیچ اشتباهی نکنی."
"من با کوکا هم خوبم "
لیام گفت و رو به زین کرد "چیزی میخوای؟"
"نه، من میرم پیش تروی."
لیام دنبال هری به سمت بار رفت و دو تا کوکا سفارش داد.
اخرای جشن موقعی که هری تصمیم به رفتن گرفت، زیادی های بود
میخندید و هرکسی که میدید رو مسخره میکرد.
"هی، به من گوش کن!!"
ŞİMDİ OKUDUĞUN
• 𝙖 𝙈𝙤𝙙𝙚𝙡 𝘼𝙣𝙙 𝙖 𝙁𝙖𝙣 • [𝙇.𝙎]
Hayran Kurguلویی چند شب قبل از تولدش تصمیم میگیره که به خانوادش بگه که گی. بالاخره اونها پدر و مادرش هستن و ازش حمایت میکنن. اما وقتی اونو از خونه بیرون انداختن لویی تازه فهمید چه اتفاقی افتاده؟ هری همون شب فقط میخواست یه پیاده روی بی سر و صدا تو خیابون داشته...