⁷⁶

109 37 9
                                    

هری با لبخندی روی لب از خواب بیدار شد که اتفاقات دیشب تو سرش نقش بست. بی حرکت نشسته بود و زل زده بود به لویی که کنارش هنوز خواب بود. هنوزم هضم این خوشبختی براش سخت بود.
نگاهش روی لویی بالا و پایین میشد. لویی برعکس خوابیده بود و گونه اش روی بالش بود و صورتش رو به هری بود. موهاش در همه جهت به هم ریخته بود و لبای کوچیکش نیمه باز بود. پیراهن از روی شونه اش پایین رفته بود و مارک های دیشبش خودنمایی میکردن. یکی از دستاش هنوز دست هری رو محکم نگه داشته بود. گوشیش رو گرفت و از لویی دو سه تا عکس گرفت. جزو بهترین عکسایی که ازش گرفته بود...
با نیشخند به صفحه موبایلش خیره شد و بعد گذاشت کنار. خم شد روی لویی و یه بوسه اروم پشت گردنش زد که باعث شد لویی وول کوچیکی بخوره .
"دوست دارم"
اروم تو گوش لویی گفت و بوسه ای روی لب های نیمه بازش گذاشت . لویی یکی دوتا جمله نامفهموم گفت که هری اروم خندید و از جاش بلند شد و اجازه داد پسر کوچیکتر بیشتر بخوابه.

وقتی از تخت بلند شد چشمش به دوربینش افتاد. تو دو هفته گذشته ویدئویی پست نکرده بود و تصمیم گرفت که امروز فقط از خودش فیلم بگیره و تمام اتفاقات رو توضیح بده. دوربین رو گرفت و بی سر و صدا از اتاق بیرون رفت. به اتاق بیر و میلو رفت و هر دو رو خوابیده پیدا کرد که روی فرش دراز کشیده بودند. به سمت اتاق نشیمن رفت و قبل از اینکه برای خودش قهوه درست کنه دوربینش رو جلوی کاناپه قرار داد. به اتاق نشیمن برگشت و دوربین رو روشن کرد و رفت روی کاناپه روبروش نشست.

"هی گایز هری اینجاست. این ویدیو یه جورایی با بقیه فرق میکنه - من این رو ادیت نمیکنم و همینطوری میزارم تو کانال. میخواستم درباره تمام اتفاقاتی که این دو هفته افتاده حرف بزنم"

"تو دو هفته گذشته هیچ ویدئویی آپلود نکردم، و الان قراره بهتون بگم چیشده . "

جرعه ای از قهوه اش خورد و لیوان روی میز گذاشت. "این دومین بار تو سال بود برای عکاسی، مصاحبه و چندتا همکاری باید میرفتم آمریکا. اوایل من و لویی تایم خوبی میگذروندیم، لویی رو با بلیط های دیزنی لند غافلگیر کردم و هردو از روزی که گذشت لذت بردیم. فردای اون روز لویی برای اولین بار یه مصاحبه ای انجام داد و من به خاطر این موضوع خیلی بهش افتخار میکنم، چون به عنوان یه فرد خجالتی این یه قدم بزرگی برای لویی بود."

هری وقتی دید که بیر داره به سمتش میاد حرفش رو قطع کرد و دستی به کاناپه زد" بیا اینجا رفیق"

بیر از کنارش پرید و سرشو روی پای هری گذاشت."خوب، فردای اون روز بود که همه چیز خراب شد. من تازه یک عکسبرداری پر از دردسر تموم کردم و با لویی، دیل و آلبرتو از ساختمون بیرون میومدم که یک نفر بازومو گرفت و منو از بین جمعیت بیرون کشید و به داخل یه ماشین برد و پارچه ای روی دهنم گذاشتن. من بلافاصله بیهوش شدم و وقتی بیدار شدم متوجه شدم که منو دزدیدن. اون نفر کسی نبود جز کندال جنر. "

• 𝙖 𝙈𝙤𝙙𝙚𝙡 𝘼𝙣𝙙 𝙖 𝙁𝙖𝙣 • [𝙇.𝙎]Where stories live. Discover now