⁸⁴

77 25 0
                                    

هری روی تخت خالی از خواب بیدار شد، کورکورانه به دنبال لویی گشت و وقتی بدن گرم لویی کنارش حس نکرد، ناله ای کرد.

"لویییی"

قبل از اینکه صدای آرومی به گوشش برسه، صداش زد

"صبح بخیر خواب آلود."

هری سرشو برگردوند و لویی دید که انتهای تخت نشسته و موهاشو با حوله خشک میکنه.

" برگرد، من سردمه."

هری دستاشو باز کرد اما لویی مخالفت کرد"نه، باید بلند بشی دوش بگیری تا من ملافه هارو عوض کنم."

هری با به یاد آوردن دیشب لبخندی زد و نشست و خمیازه ای کشید.

"کریسمس مبارک."

لویی به طرف هری خم شد و بوسه ای روی گونه اش زد. هری کمرش گرفت و متقابلا بوسه ای زد "کریسمس مبارک."

"حالا برو دوش بگیر."

هری خندید و از روی تخت پایین اومد و به حموم رفت.
بعد از اینکه لویی ملافه هارو عوض کرد به آشپزخونه رفت و بیر و میلو دنبالش دویدن. مواد غذایی لازم برای درست کردن صبحونه بیرون آورد و شروع کرد به درست کردن.

هری در حالی که دوربین بین دستاش بود از اتاق بیرون اومد و بوی تازه غذا به مشامش خورد. لویی رو دید که دوتا لیوان آب پرتقال میریخت. لویی در بطری بست و به سمت یخچال چرخید و با دیدن هری که کنار در ایستاده و نگاهش میکنه، لبخندی زد"صبح بخیر"

هری با نیشخندی زد و دستاشو دور لویی حلقه کرد و گونه اش بوسید "صبح بخیر عزیزم. امروز دارم ولاگ میگیرم."

"بیا بشین، منم الان میام ."

لویی به میز اشاره کرد و برگشت و بطری آب پرتقال تو یخچال گذاشت و به هری روی میز پیوست.

"ممنون بابت صبحونه عزیزم."

هری بوسه ای روی گونه لویی زد و چنگالش گرفت"لی پیام داد که ظهر بریم پارک برای برف بازی."

"این خوبه یا بد که من ازینکه بیوفتم روی زمین وحشت دارم؟"

لویی پرسید و به کمرش اشاره کرد که باعث شد هری با خنده دست از صبحونه اش بکشه. هری خندید و گونه لویی رو نیشگون گرفت " این خوبه چون خودم مواظبتم."

بعد از صبحونه هری و لویی رفتن تا کادو هایی که برای همدیگه خریده بودن و توی قسمت های مختلف خونه قایم کردن تا طرف مقابل پیدا نکنه بیارن.

هردو روی فرش اتاق نشیمن نزدیک درخت کریسمس نشستن. هری دوربین روبه روشون قرار داد و کنار لویی نشست و اولین کادو بهش داد. لویی لبخندی زد و از داخل ساک دوتا لباس خواب سِت از سایز های مختلف بیرون آورد و با دیدنشون خندید.

"فکر کردم توش خیلی زیبا به نظر برسی..برای همین دوتا گرفتم که باهم بپوشیم"

لویی تشکری کرد و دوباره لباس هارو داخل ساک تا کرد و گذاشت. اولین کادوی خودش به هری داد. هری کاغذ بسته بندی جعبه پاره کرد و جعبه باز کرد و یک جفت کفش ورزشی جدید داخلش پیدا کرد.

• 𝙖 𝙈𝙤𝙙𝙚𝙡 𝘼𝙣𝙙 𝙖 𝙁𝙖𝙣 • [𝙇.𝙎]Where stories live. Discover now