92

83 24 1
                                    

"لو داره برای اولین مهمونی یوتیوبش چمدونش رو جمع می‌کنه"

هری دوربین به سمت لویی چرخوند که لویی در حالی که شلوار جین هاشو داخل چمدون میذاشت لبخند زد.

"هیجان زده ای؟"

لویی سری تکون داد "آره، خیلی هیجان زده ام. و عصبی، و میترسم و گیج -"

"میترسی؟"

هری دوربین روی میز گذاشت و به لویی نزدیک شد. لویی آهی کشید و روی تخت کنار چمدون ها نشست "آره. این اولین مهمونی یوتیوب منه، و این یه اتفاق بزرگه. من فقط - نمیدونم چه چیزهایی در انتظارمه "

"قراره اتفاق های خوبی بیوفته و قول میدم این بهترین سفر عمرت میشه."

هری لبخندی زد و بوسه ای روی پیشونیش گذاشت.

لویی سرشو به بالا و پایین تکون داد" باشه."

"حالا برو چمدونت رو جمع کن، قبل از رفتن به فرودگاه باید یکم بخوابیم تا خسته نشیم."

دستش روی کمر لویی کشید که لویی بلند شد و رفت تا لباس های بیشتری بگیره.

~~~~

موقعی که به فرودگاه رسیدن با استقبال کلی از هواداراشون روبه رو شدن. لویی هنوز عادت نداشت که غریبه ها بشناسنش.

" ما خیلی دوستون داریم!"

یکی از طرفدارا به لویی گفت. لویی در جواب بهش لبخند زد و سرخ شد "مرسی. شما بچه ها فوق‌العاده این."

"تو هری خیلی خوشحالش میکنی، شما دونفر کنارهم خیلی کیوتین."

دختر دیگه ای گفت که اینبار لویی عمیق تر سرخ شد "در واقع هری اصرار داره که کیوت بنظر برسیم اما خب منم مشکلی ندارم."

"به نظر من تو خیلی زیبایی."

پسری گفت و به لویی لبخند زد. لویی با لبخند ازش تشکر کرد. وقتی هری صداش زد که باید برن رو به بقیه کرد.

"الان باید برم، اما صحبت کردن باهاتون خیلی برام با ارزش بود میبینمتون"

لویی گفت و برای خداحافظی دست تکون داد.

لویی خواست از در ورودی بگذره که دستی بازوش گرفت. برگشت و با همون پسری که ازش تعریف کرده بود روبه رو شد

"میتونم شماره ات رو بگیرم؟ میتونیم با هم آشنا بشیم."

"متاسفم اما من دوست پسر دارم."

لویی با عذرخواهی گفت و خواست دستش رو بیرون بکشه اما پسر لویی به خودش نزدیکتر کرد

"خواهش میکنم، میخوام بیشتر بشناسمت"

سعی کرد دست دیگه ی لویی بگیره اما لویی هلش داد. با جمع شدن طرفداراش دور پسر عقب کشید و سعی کرد کمی نفس بگیره

• 𝙖 𝙈𝙤𝙙𝙚𝙡 𝘼𝙣𝙙 𝙖 𝙁𝙖𝙣 • [𝙇.𝙎]Where stories live. Discover now