⁷⁸

93 37 0
                                    

هری تو یک تخت ناآشنا از خواب بیدار شد. یادش اومد که دیشب خونه زین و لیام موندن. به لویی که هنوز روی سینه اش خوابیده بود نگاه کرد. روی موهاش بوسید و بغلش کرد و چشماشو بست.
دوباره خوابش برد و یک ساعت بعد با خوردن بالش هایی روی صورتش از خواب بیدار شد. زین و لیام بیرحمانه با بالش به اون و لویی میزدن.

هری ناله کرد و سعی کرد بالش رو از دستشون بگیره اما خیلی خسته بود و خوب نمیتونست ببینه. لیام نیشخندی زد و شروع کرد به پریدن روی تخت، هری روی لویی غلتید تا ازش دربرابر کتک های بالش محافظت کنه و باعث شد لویی بخنده.

"به دوربین سلام کن!"

لیام به دوربین جلوی تخت اشاره کرد، هری بهش نگاه کرد "واقعا تو از این وضعیت ما فیلم گرفتی؟"

"به هر حال امروز قرار بود ولاگ بگیرم، پس باهاش ​​کنار بیا. زین و من میریم صبحونه درست کنیم، کون گشادت رو بلند کن" موهای هری رو بهم زد و از روی تخت پایین پرید و از اتاق بیرون رفت.

"دیگه عمرا توی خونشون بخوابم."

هری آهی کشید روی گردن لویی و باعث شد لویی بخاطر احساس قلقلک بخنده

" بد نگذشت."

"چون تو کتک بالشی نخوردی"

"خودت نزاشتی به من بخوره"

"چون من یه مردم."

"منم مردم."

"مردها وقتی قلقلکشون میدن نمیخندن"

هری گفت و کمی پهلوش قلقلک داد.

لویی سعی کرد جلوی خنده اش بگیره اما موفق نشد.

هری خندید " بیا . "

" تو داری از من سوء استفاده میکنی "

لویی سعی کرد به کنار هلش بده اما هری دستاشو محکم دور کمرش حلقه کرد و سرشو تو گردنش فرو برد " نه ، من هیچوقت ولت نمیکنم "

"جرات نداری تنهام بزاری"

لویی زمزمه کرد و دستاشو دور شونه هاش حلقه کرد و هری لبخندی زد و بوسه ای گرم به گردنش زد. بعد از چند دقیقه تو بغل هم بودن، شکم لویی با بوی صبحونه به صدا دراومد و باعث شد هری لبخند بزنه "گرسنه ای عزیزم؟"

"آره."

"بیا بریم مسواک بزنیم، لیام مسواک اضافه داره."

لویی بلند شد و به پشت هری پرید تا ببرتش. هری لبخند زد و پشت زانوهاشو گرفت تا نیوفته. بعد از مسواک زدن وارد آشپزخونه شدن. زین روی کابینت با دوربین روبه روش نشسته بود در حالی که لیام آشپزی میکرد .

" سلام مرغ عشق ها"

زین دوربین رو به طرف اون دونفر چرخوند. هری و لویی لبخند زدند و سمت دوربین دست تکون دادند. هری کمر لویی رو گرفت و بلندش کرد تا کنار زین بشینه و بعد از بوسه ای روی گونه اش به کمک لیام رفت .

• 𝙖 𝙈𝙤𝙙𝙚𝙡 𝘼𝙣𝙙 𝙖 𝙁𝙖𝙣 • [𝙇.𝙎]Where stories live. Discover now