354 79 10
                                    

صبح روز بعد، لویی به آرومی بخاطر بدن گرمی که بهش چسبیده بود بیدار شد و آهسته پشتش رو به اون بدن مالید.

"لو ... بیدار شو کوچولو."

لویی جابه جا شد و چشماش رو باز کرد و با یک سینه ی لخت روبرو شد. چشماش به سمت بالا رفت و این بار با یک جفت چشم سبز روبرو شد. هری لبخندی زد: "صبح بخیر."

"صبح بخیر ." لویی به آرومی گفت. هری به گونه اش زد: "خوب خوابیدی؟"

"آره...تو ؟" لویی پرسید و خمیازه کشید.

"آره منم همینطور."

هری موهای لویی رو از روی پیشونیش کنار زد.

"من یکم زودتر از خواب بیدار شدم، و به این فکر کردم که کجا ببرمت اما بعدش یادم اومد که به کسی در مورد بایسکشوال بودنم نگفتم، و ممکنه تا بگم یکم دیر بشه." هری لبخند متاسفانه ای به لویی زد.

"اوه، تو جدی بودی؟" لویی سرخ شد و گفت: "آخه بوی الکل میدادی دیشب..و یجورایی مطمئن بودم داری شوخی میکنی"

" نه شوخی نمیکنم"

هری گونه‌اش رو نوازش کرد "می‌دونم خیلی سریع اتفاق افتاد، اما می‌خوام ببرمت بیرون. اجازه میدی ببرمت؟"

لویی روی تخت نشست و به اطراف نگاه کرد. اونها تو اتاق هتل بودن و برف بیرون از پنجره می بارید. لویی به همه اینها فکر کرد:
قرار گذاشتن با هری واقعیه ؟ شاید .
اما اون نمیتونه با هری قرار بزاره، نه به این دلیل که نمیخواد. لویی می‌دونه که نمیتونه، لویی لایق کسی به کاملی هری نیست. هری آرزوی هر دختر و پسری هست، اون به کسی که شکسته و نالایق مثل لویی نیاز نداره.
لویی لاحاف رو از روی خودش برداشت و روی لبه تخت نشست و پشتش به سمت هری کرد.

"فکر نمی‌کنم بتونیم قرار بزاریم" آروم گفت.

هری اخمی کرد و نشست"چرا نمیتونیم ؟"

"چون ، تو هری استایلزی؛ جذاب ترین مدل و بهترین یوتیوبر، نمیتونی با فردی مثل من قرار بزاری." لویی گفت و به پایین نگاه کرد.
هری از روی تخت بلند شد و به سمت لویی رفت.

"منظورت چیه؟ "در حالی که جلوی لویی روی زانوهاش نشسته بود پرسید .

"منظورت از کسی مثل تو چیه؟"

"شکسته، بی لیاقت، بی فایده و... این لیست میتونه همینطوری ادامه داشته باشه-"

"چرا در مورد خودت اینطوری فکر میکنی؟"

"فکر نمیکنم، میدونم."

"پس تو هیچی نمیدونی." لویی ساکت شد .جرات نگاه کردن به هری رو نداشت، میترسید که اگه به بالا نگاه کنه با چهره خندون هری روبرو بشه.

"اگه میتونستی اون چیزی که من میبینم ببینی، جور دیگه ای فکر میکردی. من یه پسر زیبا، خجالتی، ناز، کوچولو و قابل ستایش رو میبینم ، پسری که می‌خوام باهاش قرار بزارم و بهتر باهاش آشنا بشم"

• 𝙖 𝙈𝙤𝙙𝙚𝙡 𝘼𝙣𝙙 𝙖 𝙁𝙖𝙣 • [𝙇.𝙎]Where stories live. Discover now