"لطفا بیبی؟ لطفا؟"
هری بوسه ای روی دست لویی زد "باشه؟"
"هز، نمیدونم."
لویی آهی کشید "آخرین باری که با تو به عکاسی اومدم، اتفاق خوبی نیوفتاد. مطمئن نیستم که بخوام دوباره خودمو با نگاه کردن به مدل دیگه که خودشو روی تو پرت میکنه شکنجه کنم."
"اما این مدله دوستمه، میدونه که ما با هم قرار میذاریم و همدیگه رو دوست داریم، فقط مثل یکی از دوستای خوبمه"
هری دو دستش رو گرفت "من نمیزارم هیچ مدل یا دختر دیگه ای منو لمس کنه، چه با تو باشم یا نه. قسم میخورم"
لویی آهی کشید"باشه..میام"
"ارهه!"
دست هاش رو دور لویی حلقه کرد و بلندش کرد و دور خودش چرخوند.
لویی به آرومی روی شونهاش زد"بذارم پایین تا برم آماده شم قورباغه."
هری نیشخندی زد و گونه اش رو بوسید و پایین گذاشتتش.
~~
لویی با دیل نزدیک در ایستاده بود، در حالی که هری با آلبرتو کنار طرفدارا عکس می گرفت. لویی مشغول چت با لوتی بود که یهو خودش رو روی شونه های هری ، بین زمین اسمون پیدا کرد.
"هری!" لویی به پاهاش لگد زد
"داری چیکار میکنی؟"
"طرفدارا خواستن ببیننت. "
هری در حالی که به جمعیت نزدیک شد به سادگی گفت.
"خب می تونستی بهم بگی و منو به روشی عادی ببری پیششون"
لویی برای اینکه نیوفته کمرش رو گرفت.
"اون اینجاست " هری به جمعیت لبخند زد و پشتش رو به طرفشون برگردوند تا بتونن صورت لویی رو ببینن
"سلام ." لویی با خجالت گفت
"اوه خدای من شما با هم خیلی دوست داشتنی هستین!"
"خیلی بهم میاین!"
"ما همه مون لری شیپریم."
لویی لبخند زد "اوه، برای هری متاسفم، او مثل همیشه آزار دهنده ست."
کمی خندید که طرفدارا با دیدن خنده قشنگ لویی جیغی کشیدن.
"پس من الان مزاحم هستم، نه؟" هری به لویی که هنوز روی شونش بود، نگاه کرد.
"نه فقط الان، تو همیشه آزار دهنده ای."
لویی موهاش رو کمی بهم زد "حالا منو زمین بذار."
"من اینطور فکر نمی کنم." هری نیشخندی زد و یک دستشو دور پاهای لویی نگه داشت و دست دیگه اش رو بالا آورد تا پهلوش رو قلقلک بده
YOU ARE READING
• 𝙖 𝙈𝙤𝙙𝙚𝙡 𝘼𝙣𝙙 𝙖 𝙁𝙖𝙣 • [𝙇.𝙎]
Fanfictionلویی چند شب قبل از تولدش تصمیم میگیره که به خانوادش بگه که گی. بالاخره اونها پدر و مادرش هستن و ازش حمایت میکنن. اما وقتی اونو از خونه بیرون انداختن لویی تازه فهمید چه اتفاقی افتاده؟ هری همون شب فقط میخواست یه پیاده روی بی سر و صدا تو خیابون داشته...