[𝐈𝐧𝐭𝐫𝐨]

1.2K 146 29
                                    


تو مثل یک ستاره‌ی چشمک زن توی شب‌های کویری، یک روز به من تابیدی و من غرق زیبایی بی نظیرت شدم.
چشمات سیاه بود و برق دلنشینی داشت، برقی مثل وسپر، دم دمای غروب؛ همون‌قدر تابان و بی همتا!
به خودم اومدم و دیدم مدت‌هاست مجذوب این زیبایی شدم و بی اطلاع از قلبی که دچارت شده.
به خودم اومدم و دیدم شدی ستاره‌ی کوچک شب‌های تیره‌ی زندگیم و با مهربونی بهش تابیدی
وسپرِ من. از نجوم سر درنمیارم اما قطع به یقین، سرنوشت تو رو به آسمون من پیوند زده.
من میشم تاریکی شب و تو بشو تک ستاره‌ای توی اون تاریکی میدرخشه... تو میتونی... میتونی که تاریکی رو به روشنایی تبدیل کنی...
چون تو وسپری...
وسپرِ من!

𝐕𝐞𝐬𝐩𝐞𝐫Where stories live. Discover now