[94]

160 72 10
                                    

آهنگ این پارت "Hello sunshine" از "Billie Marten"

درست زمانی که جلوی اداره پست رسید، هیونجین رو دید که با نامه ای توی دستش، ایستاده بود و به سر در اداره پست نگاه میکرد. شک و دودلی چیزی بود که بیشتر از همه توی چهره‌ش دیده میشد و برای همین، چانگبین جلو رفت و وقتی کنارش ایستاد، هیونجین تازه متوجه مرد شد.
نامه رو پایین آورد و لبخند کوچیکی زد. با چانگبین دست داد و بعد سلام کردن گفت:

- اومدی نامه بدی؟

- نه اومدم بگیرم. چند وقت پیش برای مادرم و کیم سونگمین نامه ای نوشتم و اومدم ببینم جوابش اومده یا نه

و نگاهی به پاکت نامه توی دست هیونجین انداخت و دادمه داد:

- تو اومدی نامه بدی؟ به کی؟

میدونست هیونجین توسط خانواده‌ش طرد شده. چان یکبار توی مستی داخل بار این رو براش گفته بود و واسه همین خیلی کنجکاو بود تا دلیل بودن هیونجین، اونجا با یه نامه رو بدونه.

- از طرز گفتارت میشه فهمید میدونی قضیه من و خانوادم چیه

- در حد خیلی کم

- خب اومدم به همونا نامه بدم

چانگبین چیزی نگفت و اجازه داد هیونجین اگه دوست داشت، خودش ادامه بده.

هیونجین سه روز پیش تصمیم به نوشتن این نامه گرفته بود. اون 9 سالی بود که نه به خانواده‌ش چیزی از خودش گفته بود و نه چیزی ازشون میدونست. همیشه دلتنگ‌شون بود و با اینحال نمیخواست با فرستادن نامه بهشون اذیت‌شون کنه.

ولی وقتی سه شب پیش خوابی از خانواده‌ش دید؛ وقتی دید همه باهم توی باغ پرتقال پدربزرگش بودن و میخندین، دلتنگی عجیبی نسبت بهشون حس کرده بود و حالا برای همون اونجا بود. چان بهش گفته بود نترسه و نامه ای براشون بفرسته. با حمایت چان اون اونجا ایستاده بود.

- فقط دلم میخواست اونا از زنده بودنم مطلع بشن. شاید نگران باشن یا فکر کنن مرده‌م

- کار درستی میکنی. خب بیا بریم تو

هیونجین سرش رو تکون داد و چانگبین اول وارد اداره شد و پشت سرش هیونجین هم وارد شد. اداره پست شلوغ بود. روز استخدام پستچی های جدید بود و برای همین چانگبین به زحمت تونست باجه ای خالی پیدا کنه تا کارش رو راه بندازه. خانمی با پیرهن سفید مردانه، کت و دامن مشکی و کلاهی مشکی روی سرش، پشت میز نشسته بود و تند تند چیزی توی دفتر بزرگی مینوشت.

چانگبین جلوی باجه روی صندلی نشست و هیونجین پشت سرش ایستاد. روی لباس اون خانم، اسمش نوشته شده بود. "کلارا شیفر". پس چانگبین شروع به صحبت کرد چون میدونست هیونجین الان توی موقعیتیه که شک و دودلی درش زیاده و خودش باید کارها رو پیش ببره.

𝐕𝐞𝐬𝐩𝐞𝐫Where stories live. Discover now