[50]

352 104 146
                                    

[۵ آگوست ۱۹۲۰]

سه روز بعد، کشتی توی بندر اینچئون لنگر انداخت و بوی ماهی دودی به مشام هرکسی که اونجا بود رسید، دو نفر اولی که از کشتی بیرون اومدن، چانگبین و فلیکسی بودن که صبح زود از خواب پاشده بودن.

و البته که نصف وقت گران بهاشون رو صرف بیدار کردن چان و هیونجینی کرده بودن که انگار قصد داشتن تا ابد به خواب برن...

فلیکس با ذوق خاصی، از پله‌های متصل به کشتی پایین اومد و پا به اسکله‌ی چوبی-فلزی گذاشت و نفس عمیقی کشید. بوی ماهی دودی، هیزم، نمک دریا و هرچی که میشد فکرش کرد، توی اون ساحل پیچیده بود و البته که اصوات نامفهومی هم به گوشش میرسید که تا حدی بعضی‌هاشون براش آشنا بودن.

چون محض رضای خدا، چانگبین همیشه وقتی سر به سرش میذاشت، کره‌ای صحبت میکرد و فلیکس دیگه حس میکرد حتی میتونه بفهمه اون مردم چی میگن...

توی اسکله، چرخی زد و با ذوق به سمت چانگبین دوید. بازوی پهنش رو‌گرفت و درحالی که اون رو به سمتی میکشید، تند تند لب زد:

- هی هی! ا..اینجا خیلی قشنگه! ا..اون دکه چیه؟ بـ..بوی خوبی میده!

چانگبین رد نگاهش رو به دکه‌ی کیک‌ماهی پزی داد و لبخندی زد. دست فلیکس رو از بازوش جدا کرد و انگشت‌هاش رو لای انگشت‌های پسرک برد. به سمت دکه رفتن و اینبار چانگبین با خیال راحت از صحبت نکردن به زبان غریبه، از پیرزن فروشنده‌ پرسید:

- کیک ماهی دونه‌ای چند؟
- نیم ین

مرد دستی توی جیبش کرد و دو سکه نیم ینی دراورد. اون‌ها رو روی میز کهنه‌ی پیرزن قرار داد و دو سیخ کیک ماهی از داخل ظرف برداشت. کیک ماهی‌هایی که بخار داغ‌شون توی صورت پسر کک مکی زد و بوی خوبش توی بینیش پیچید.

پسر با ذوق، گاز بزرگی از اون کیک ماهی زد و طعم خوبش رو به خاطر سپرد. تا به حال چنین چیزی نخورده بود و مطمئناً داشت نهایت لذت رو ازش میبرد و حالا که با خودش فکر میکرد، اومدنش واقعا تصمیم خوبی بوده...

- ا..این عالیه! ا..اسمش چیه؟

- ما بهش میگیم اودنگ. معنیش به انگلیسی... میشه... کیک ماهی!

- کـ..کیک ماهی؟ چـ..چه عجیب! آه ر..راستی چان و هیونجین کـ..کجا موندن؟

مسیر نگاه چانگبین به سمت کشتی و مسافرها برگشت و وقتی هیونجین رو دید که به چان تکیه داده و با چشم‌های بسته داره از پله‌ها پایین میاد، لبخند کجی زد. اون‌ زوج واقعا برازنده‌ی هم‌ بودن!

- هـ..هیونجین هنوز خوابه!

فلیکس با خنده گفت و چانگبین سرش رو تکون داد. صبر کردن تا اون دو نفر پیششون برن و طبق پیش بینی های چانگبین، چان خیلی زود اعتراضی مبنی بر کیک ماهی های توی دستشون کرد.

𝐕𝐞𝐬𝐩𝐞𝐫Where stories live. Discover now