[40]

352 112 117
                                    

آهنگ این‌ پارت "used to know" از "Dotan"

- خیلی سریع پیش رفت..

هیونجین با خجالت بیان کرد و چان درحالی که کتش رو درمیاورد و روی شونه‌های پسر می‌انداخت تا بخاطر وزش نسیم و عرق بدنش سرمانخوره، جواب داد:

- همینش خوبه.. حداقل دیگه نمیخواد بخاطر اینکه بدونم حست مثل منه یا نه فکرای بیخودی کنم

هیونجین لبخندی زد و لبه‌های کت چان که روی شونه‌ش بود رو به هم نزدیک تر کرد و زانوهاش رو بغل گرفت. به آسمون نگاه کرد و از لای درخت‌های جنگل، تونست چند ستاره که چشمک میزدن رو ببینه...

چان کنارش نشست و پاهاش رو دراز کرد. اون هم مسیر نگاه هیونجین به سمت آسمون رو دنبال کرد و بهشون خیره شد که صدای هیونجین رو شنید...

- خجالت آوره.. خیلی زود وا دادم

پسر زمزمه کرد و چان خندید. هنوزم یادش بود که بعد بوسه، هیونجین تا یک ساعت خجالت میکشید به چشم‌هاش نگاه کنه و مدام صورتش رو قایم میکرد..

- بیخیالش.. اگه تو اونکارو نمیکردی خودم اقدام میکردم

- دقیقا برای همین میگم زود وا دادم. باید صبر میکردم تا تو اول شروع کنی

- و شاید اگه من اول اونکارو میکردم، تو فکر میکردی که یه آدم هوسباز و دنبال بدنتم یا چیزی شبیهش... و قهر میکردی

- اینم هست.. بهرحال..

هیونجین کمی برای پرسیدن سوالش مردد بود. سرش رو پایین انداخت و مشغول کشیدن اشکالی روی زمین خاکی با چوب کوچیکی شد هرچند که توی اون تاریکی چیز زیادی از نقشی که میزد، نمیدید.

-‌ الان چی میشه؟ منظورم رابطه‌مونه...

- چی میخواد بشه؟ تا چند شب دیگه که کسی حق دست زدن بهت نداره. بعدشم شنیدم رئیست میخواد چادرو ببره... قبل اینکه ببرتش تو رو از اونجا میارم بیرون!

- اصلا میدونی چطوری؟ 100 دلار رو چجوری میخوای جور کنی؟

- غصه‌شو نخور. یکاریش میکنم...

هیونجین کلافه از جواب درست حسابی ندادن چان، با اخم‌های توهم و لب‌های آویزون و سرخش گفت:

- یعنی چی! نمیشه که هی اینو بگی! باید بدونم میخوای چیکار کنی یا نه؟

چان خم شد و روی گونه‌ی پسر رو بوسید. بهش حق میداد نگران باشه بنابراین سعی کرد دلش از شدت کیوتی اون لب‌های آویزونش قنج نره و براش توضیح بده...

- حدودا 50 دلار پس انداز دارم. تا آخر این هفته میتونم به 70 دلار برسونمش... میمونه 30 دلار که امیدم به یه چیزه و اگه اون جور نشد، میتونم با کمک چانگبین یا کس دیگه‌ای جورش کنم

- چی؟ به چی امید داری؟

- توی اجرای اولم شهردار توی سالن بود و چانگبین گفت که احتمالا برای مراسماش دعوتم کنه. اگه شانسم بزنه و دعوتم کنه میتونم اونجا پول خوبی بگیرم...

𝐕𝐞𝐬𝐩𝐞𝐫Where stories live. Discover now