[44]

318 108 157
                                    

صبح روز بعد، هرچهار نفر توی مسیر خانه‌ی روسپی باهم دیگه میرفتن تا فسخ قرارداد هیونجین رو همراه هم جشن بگیرن. در طول مسیر، هیونجین داشت یواشکی برای فلیکس درمورد کارهایی که قراره در آینده بعد آزاد شدنش انجام بده، میگفت و باهم کلی برنامه چیده بودن.

هیونجین حتی تصمیم داشت خیلی زود یه شغلی دست و پا کنه تا بتونه پول چان رو بهش برگردونه. براش مهم نبود چان معشوق‌شه و چون دوستش داره اون پول رو جور کرده، اون باید بهش برمیگردوند...

- ا..استرس داری؟

فلیکس از هیونجین پرسید و پسر لب گزید. شونه ای بالا انداخت و به مسیری که چان و چانگبین داشتن داخلش قدم برمیداشتن نگاه کرد. سر اون دو نفر شدیداً روی مسئله ای مشغول بود اما چون آروم حرف میزدن، هیونجین نمیتونست چیزی بشنوه.

- نمیدونم. از واکنش رئیسم میترسم نمیدونم میخواد چیکار کنه

- ا..اون دنبال پـ..پوله! خوشحال هم مـ..میشه. 100 دلار مـ..میره توی جیبش

- بهرحال امیدوارم اتفاق بدی نیفته. باید وسایلم رو هم جمع کنم... هرچند وسیله خاصی ندارم ولی خب...

- لـ..لباساتو برندار!

فلیکس گفت و هیونجین پرسشی نگاهش کرد. فلیکس وقتی متوجه نگاه هیونجین شد، دست پسر رو محکم تر بین انگشت های کوچیکش فشرد و جواب داد:

- ا..اگه اونا تنت بـ..باشه مدام یاد ا..این چندسالی که اینجا کـ..کار میکردی میفتی!

- فکر کنم حق با توئه. بنظرت اگه آکادمی رقص بزنم شاگردی میگیرم؟

فلیکس با خوشحالی، چشم هاش رو بست و لبخند زد. دست پسر رو تاب داد و گفت:

- ا..البته! فقط کافیه یـ..یه نمایش اجرا کنی! مـ..مطمئنم میدرخشی
- امیدوارم

بحث بین اون دو نفر همچنان در جریان بود درحالی که چان با اخم های درهم کشیده شده، داشت با چانگبین صحبت میکرد و با حرف هاش، اخم های چانگبین هم توی هم رفته بود.

- اگه رئیسش اجازه نده چی؟

چان گفت و چانگبین به بینیش چینی داد. مردم تا بوی پول به دماغشون میخورد از خود بی خود میشدن. امکان نداشت رئیس هیونجین اون رو آزاد نکنه. اونم در قبال 100 دلار پول!

- میده. احمق که نیست! 100 دلار پول میگیره

- بیا یه درصد فکر کنیم میخواد هیونجین رو نگه داره. اگه بخواد اینکارو بکنه میتونه... چون اون خونه‌ی کوفتی وابسته به یه ارگان یا جای درست حسابی ای نیست. ازش شکایت هم نمیشه کرد. هرکاری دلشون بخواد میکنن

- فکرای بیخود نکن هیونگ! همه چی درست پیش میره فقط رفتی اونجا تا با رئیسش صحبت کنی، عین احمقا نباش. یجوری رفتار کن که انگار یه سر و گردن ازش بالاتری

𝐕𝐞𝐬𝐩𝐞𝐫Where stories live. Discover now