[39]

312 109 72
                                    

آهنگ این پارت "Derniere danse" از "Indila"ست و میتونین از جایی که آهنگش توی این پارت پخش میشه شروعش کنین^^

اون شب، هیونجین روی تخت و چان روی صندلی خوابید. بعد دعوایی که داشتن، فقط تصمیم گرفتن سکوت کنن و چیزی نگن و البته که چان وقتی بیدار شد و جای خالی پسر رو دید، فکر کرد که از دستش دلخور شده...

چان شاید کمی تند رفته بود‌. شاید هم اشتباهی نکرده بود و داشت فقط افکارش رو وسعت بیخودی میداد منتها هرچی که بود، اون رو وادار کرده بود که پیش پسر بره ولی معده‌ی خالی و دردناکش از سر الکل، بهش یاداور شد که اول باید چیزی بخوره.

توی خونه‌ی چانگبین که چیزی برای خوردن نبود، پس اول باید میرفت هتل و اونجا چیزی میخورد. تمرینات ویالونش هم مونده بود و باید ویالونش رو برمیداشت.

با همین برنامه، با حس سرگیجه از جاش بلند شد و از خونه‌ی چانگبین بیرون رفت. به سمت هتل قدم برداشت و زور زد تا گفته‌های دیشب با هیونجین رو به طور واضح بیاد بیاره اما همه چی مبهم بود.

یادش میومد که هیونجین عصبی بود. داد میزد و شاید گریه میکرد. یادش بود که یه سری حرف بین هم رد و بدل کردن ولی جز یه محتوای کلی، چیز دیگه‌ای به ذهنش نمیومد.

خودش رو به هتل رسوند و به اتاقی رفت که جنو و رنجون داخلش بودن و البته که حتی در هم نزد. و اون بیچاره‌ها با شنیدن صدای در، از خواب پریدن و به شخصی که وارد اتاقشون شد، خیره موندن.

- هی چان این چه وضعشه؟ فکر کردم دزد اومده چرا اینجوری میای تو؟ قبلا یه در میزدی!

جنو غر زد و چان هیچی نگفت. سرش درد میکرد و حوصله حرف اضافه نداشت. مستقیم به سمت کیف ویالونش که گوشه‌ی اتاق بود رفت و رنجون با بالا تنه‌ی برهنه و شلوار قهوه‌ای روشنش، پیشش اومد.

- چیشده چان؟
- هیچی فقط سرم درد میکنه. من میرم

رنجون دیگه چیزی نگفت و اجازه داد چان بره. قبل اینکه مرد از چهارچوب در خارج بشه، صدای جنو برای یاداوری ساعت تمرین اون روزشون به گوشش خورد و "باشه‌"ای گفت.

به طبقه‌ی پایین رفت و سفارش نیمرو داد. نیمرو رو همراه با کمی گوشت خوک خورد و تصمیم گرفت اول پیش فلیکس و چانگبین بره. بهرحال هیونجین برای 10 شب اجاره شده بود و لازم نبود پیش مشتری دیگه ای بره و دلیلی هم نداشت توی اون چادر بمونه.

به سمت خونه‌ی فلیکس قدم برداشت و در رو زد. سردردش کمتر شده بود و حالش یکم بهتر بود و همین باعث شد با دیدن قیافه‌ی اخمالو و طلبکار چانگبین، زیر خنده بزنه و شروع به دست انداختنش بکنه.

- خونه‌مو دادم بهت که از شرت خلاص بشم چرا سر صبح میای اینجا؟

- دلم میخواست این قیافه‌ی عصبانیت رو ببینم. چیه داشتین کارایی میکردین که بخاطر من ازش باز موندین؟

𝐕𝐞𝐬𝐩𝐞𝐫Where stories live. Discover now