آهنگ این پارت "Shoulder" از "Ed patrick"
شب پر ستاره ای بود. خب درواقع شب های استرالیا همیشه پر ستاره بودن اما انگار اون شب فرق داشت. طوری که ماه توی پارچهی سیاه شب میدرخشید و ستاره ها چشمک میزدن، اون شب برای چان فرق میکردن.
اون شب انگار به طرز عجیبی، همه چی قشنگ تر شده بود. همه چی برق میزد. شاید همهی اینا بخاطر وجود شخصی کنارش بود. پسری با موهای بلند و بسته شده با ربان سفید، با لباس ساده و سفیدش که تا کمی از وسط سینهش باز بود و به خوبی ترقوهی استخوانی و برجستهش رو نشون میداد و توی نور مهتاب میدرخشید.
صدای جیرجیرک ها از همه طرف شنیده میشد و فضا رو براشون آرامش بخش تر میکرد. مخصوصا هیونجینی که بالاخره، یه شب بدون استرس رو داشت میگذروند... هنوز هم دلیل این کار چان رو درک نمیکرد اما گذاشت برای بعدا تا شاید خود مرد بگه. فعلا داشت از بودن در کنارش لذت میبرد.
- سکوت خجالت آوریه... من میخواستم امشب باهم کمی صحبت کنیم ولی الان هیچی به ذهنم نمیاد
چان با خجالت گفت و کمی خندید. پشت سرش رو خاروند و دید که هیونجین، پاهاش رو توی شکمش جمع و دستاش رو دورشون حلقه کرد. سرش رو روی زانوهاش گذاشت و با این کار، طره ای از موهای لخت جلوی سر پسر، روی صورتش ریختن و دید مرد کناری رو از صورت زیباش مختل کردن.
- خب... من یه سوالی دارم و فکر کنم میدونی اون چیه
هیونجین گفت و چان سرفه ای کرد. دستش رو به پشت سرش برد و یکی از بطری های مشروبی که از خونهی چانگبین کش رفته بود و میدونست مرد بعدا بخاطرش کلی باهاش دعوا میکنه رو براشت. چوب پنبهش رو دراورد و یکی از جام ها رو جلوی هیونجین گرفت- نگهش دار
هیونجین ناخوداگاه اطاعت کرد و جام رو با ظرافت بین انگشت های باریک و کشیدهش نگه داشت. چان کمی از لیوان رو با مایع سرخ رنگی که بوی تندی داشت، پر کرد و برای خودش هم کمی ریخت. جام توی دست خودش رو کمی تکون داد و جرعه ای از محتواش رو نوشید که باعث شد ته گلوش بسوزه...
- آره. میدونم سوالت چیه اما براش جوابی ندارم. شاید.. فقط میخوام تو این چند وقتی که اینجایی اذیت نشی
- بنظرت فایده ای داره؟ البته که ازت خیلی ممنونم.. ولی این کار بی فایدهست. به محض اینکه از اینجا برم دوباره همین جریانات واسم هستش.
هیونجین با تن صدایی که ناشی از غم توی سینهش بود، گفت و چان لبش رو گزید. پسر کمی از اون مایع تلخ خورد و آهی کشید. دستش رو لای موهاش برد و اون ها رو از روی صورتش کنار زد... و این حرکتش مثل یه خاطرهی شیرین توی ذهن چان ثبت شد.
- خب... حالا واسه اونش شاید بشه بعداً کاری کرد. قرارداد شما چجوریه؟ سر همون سالی که توش ذکر شده فسخ میشه یا ممکنه شرایطش تغییر کنه؟
YOU ARE READING
𝐕𝐞𝐬𝐩𝐞𝐫
Fanfictionروزی که چانگبین برای کار به ملبورن اومد، هیچ وقت فکرش رو نمیکرد ستارهی درخشانی که همیشه دنبالش میگشته رو پیدا کنه. ستارهای که نور رو به زندگیش داد و لبخند ابدی رو روی لبش نشوند... تک ستارهای با گونههایی به زیبایی کهکشان راه شیری... ستارهای به ا...