[71]

221 84 55
                                    

[12 نوامبر 1920]

[آهنگ این پارت "I'm gonna love you" از "D.O"]

- هیونگ... میشه بشماری ببینی چند نفریم؟

چانگبین به طعنه رو به چان گفت و مرد بزرگتر در کمال تعجب، واقعا مشغول شمردن تعداد شد.

- من، تو، فلیکس و هیونجین... چهار تا... چطور؟

- پس میتونم بپرسم چرا یه زیرانداز کوچیک با خودت آوردی؟ واقعا برام جای سوال داره چی توی مغزت می‌گذشت که این کار رو کردی... این زیرانداز نهایتاً برای دو نفره!

‏چان خنده بلندی سر داد و همونطور که به هیونجین نگاه میکرد جواب داد:

- نگران چی هستی؟ یکم مهربون تر میشینیم ایرادی نداره... چرا انقدر سخت میگیری

مرد هیکلی با ناراحتی آهی کشید و وسایل رو زمین گذاشت. نگاهش رو به فلیکس داد که با خوشحالی به نسیم دریا گوش میداد و اون آبی پهناور رو نگاه میکرد. از طرفی هیونجین هم در همون حوالی راه میرفت و از حس ماسه‌ها زیر پاهاش لذت می برد. هوا اون روز گرم و آفتابی بود اما نه اونقدر داغ که باعث اذیت پوست افراد بشه.. اون‌ها روز خوبی رو برای بیرون رفتن انتخاب کرده بودن... از اونجایی که تابستون کم کم داشت میرسید و حتی راه رفتن توی کوچه هم ممکن بود باعث مرگ به سبب اشعه های بی رحم آفتاب بشه...

چانگبین بعد از درآوردن دو بطری شراب مخصوصی که درست کرده بود، اون ها رو روی زیرانداز کوچیک انداخت و گفت:

- برو خداتو شکر کن که هیونجین عذرخواهیت رو قبول کرد وگرنه کلاهت پس معرکه بود

- معلومه که قبول میکرد... ولی بینی... واقعا گند زدم. هنوزم یادش میفتم عذاب وجدان میگیرم! خدایا با چه عقلی اون حرفارو بهش زدم؟

- مگه تو عقلم داری؟

این بار چان چشم غره‌ای به دوستش رفت. ظروف میوه و ساندویچ رو از سبد بیرون آورد و از اونجایی که توی زیر انداز جا نبود، اون‌ها رو روی ماسه بیرون از زیر انداز توی سینی گذاشت.

- از تو که بهترم... ولی خدایی.. کی توی پیکنیک کنار مشروب، ساندویچ میخوره؟ مگه بچه‌ایم؟

- ساندویچارو کی درست کرده؟

- هیونجین. بهش گفتم درست نکنا...

مرد هیکلی خندید و روی زیرانداز دراز کشید. چتر یا سرپناهی برای در امان موندن از اشعه‌های آفتاب نداشتن پس دستش رو روی چشم‌هاش گذاشت تا نور اذیتش نکنه اما همون لحظه، شخصی دستش رو کشید و متوجه شد اون شخص، خود آفتاب بوده...

- هی چانگبین! پـ..پاشو! پاشو بریم توی آب

مرد خیلی زود، توی جاش نیم خیز شد و به فلیکس نگاه کرد. بخاطر آفتاب، کک و مک‌هاش پررنگ تر شده بودن و برق نگاهش گیرا تر...

𝐕𝐞𝐬𝐩𝐞𝐫Where stories live. Discover now