SWYE (S2) - PART 91

132 41 29
                                    

بکهیون که حس میکرد داره هر لحظه نوع نگاه چانیول عمیق تر و پر احساس تر میشه دست و پاشو یکم جمع کرد و خودشو مشغول مرتب کردن موهاش نشون داد.
_ببخشید میشه یه چیزی بدی خودمو خشک کنم؟
اروم زمزمه کرد و چانیول بهش لبخند محوی زد و سرشو تکون داد.
رو زانوهاش بلند شد و دقیقا روبروی بکهیون قرار گرفت.

دو طرف کت چرمش رو گرفت و اروم از تنش بیرون کشید در حالی که پسر کوچیکتر از این نزدیکی بیش از حد و تماس های گاه بیگاه چان با بدنش نفس تو گلوش حبس شده بود و جرات حرکت دادن حتی چشم هاشم نداشت‌.
_خودم میتونم.
بکهیون زیر لب زمزمه کرد و اروم بند کتونی های خیسشو باز کرد.

_میخواستم خشک کنم کتتو همین.

چانیول سمت در اتاقش رفت و چند ثانیه بعد با یه سبد برگشت تو اتاق.
_بیا لباساتو بنداز اینجا برو دوش بگیر برات خشکشون میکنم.

بکهیون متعجب به پسر روبروش نگاه کرد و دستاشو اورد بالا.
_نه نه نمیخواد مرسی... بهتره زودتر برم اینجا موندنم خطرناکه یهو سوهی متوجه میشه.

چانیول سبد رو گذاشت رو تخت و اومد جلو و روبروی پسر کوچیکتر ایستاد.
_این که تو اینجوری خیس خیس تو این بارون بری بیرون خطرناکه... نگران نباش سوهی به هیچ عنوان سمت اتاق من نمیاد و الانم با یورا خوابیده... پس لباساتو دربیار و برو یه دوش اب گرم بگیر تا سرما نخوردی.

پسر بزرگتر خواست برگرده بره سمت دیگه اتاق ولی دستش گرفته شد و توسط بکهیون برگرونده شد.
بکهیون با نگاه جدی و اخم کوچیکی که بین ابروهاش افتاده بود داشت نگاهش میکرد.

_چانیول... باهام انقدر مهربون نباش... من تازه به نداشتنت عادت کردم... اصلا چرا سوال پیچم نمیکنی؟ چرا نمیپرسی من الان چرا اینجام؟ چرا یواشکی اومدم خونتون؟

پسر بزرگتر سرشو کمی برد جلو و مستقیم به چشم های شفاف پسری که هنوز درست مثل روز اول نگاه کردن بهش تپش های قلبشو محکم تر میکرد زل زد.
_ولی من هیچوقت به نداشتنت عادت نکردم... هیچوقتم نمیکنم... فقط صبر کردم و صبر میکنم تا یه روز دوباره داشته باشمت.

لب های بکهیون از این اعتراف احساسات رک و مستقیم چانیول از هم باز شد و پلکاش بیشتر از هم فاصله گرفت.

_چرا اینارو هی میگی وقتی میدونی هیچ امیدی نیست و همه چی تموم شده رفته... تو الان یه خانواده داری، من دیگه یه آدم معمولی نیستم... ته تمام این حرف هایی که به من میزنی فقط درد گرفتن قلبمه نه هیچ چیز دیگه...

بکهیون با لحن دلخور و سردی زمزمه کرد و خواست بره عقب ولی دستش محکم کشیده شد و سینه اش به سینه چانیول چسبید.
_قلبت درد میگیره وقتی بهت میگم هنوز عاشقتم؟؟ این یعنی توام هنوز نسبت به من احساس داری درسته؟؟

SAY WITH YOUR EYESWo Geschichten leben. Entdecke jetzt