SWYE - PART 33

179 60 6
                                    

چند دقیقه بعد هر سه پسر رو مبل های خونه نشسته بودن در حالی که بکهیون اصلا از رفتار زیادی صمیمانه جینیانگ احساس خوبی نداشت و زنگ خطری که تو مغزش زده شده بود باعث شده بود قیافش بره تو هم و با کج خلقی بشینه اونجا.

درحالی که صدای مزاحم چانیول کنار گوشش که داشت با مهمونش احوال پرسی میکرد داشت هر لحظه بیشتر رو اعصابش خط مینداخت با چشمایی که ازشون آتیش میبارید به پسر روبروش زل زده بود و اگر توناییش رو داشت بدش نمیومد با نگاهش سوراخش کنه!!

_چانیول اتفاقی افتاده؟؟ حس میکنم ناراحتی...
پسری که اسمش جینیانگ بود با لبخند مهربونی زمزمه کرد و یکم رو مبل خودشو کشید جلوتر و دستشو دراز کرد تا دستش رو بگیره ولی بکهیون دقیقا قبل اینکه دستش گرفته بشه خودشو عقب کشید و در حالی که دست به سینه به پشتی مبل تکیه میداد فقط ابروهاش رو انداخت بالا.

پسر که دستش رو هوا خشک شده بود، آروم دستشو عقب کشید و سرشو تکون داد.
_میگم... میگم چانیول یکم ازت برام گفته قبلا... این روزا چیکار میکنی؟؟

چانیول که بعد عقب کشیدنش چند ثانیه با اخم بهش زل زده بود چرخید سمت دوستش و سعی کرد فضارو یکم بهتر کنه ولی انگار قرار نبود گند زدن هاش امشب تموم شه چون حرفش باعث شد جینیانگ با ذوق محوی دوباره بچرخه سمت بکهیون.

_راست میگه چانیول؟؟ تو هنوزم به من فکر میکنی؟؟
بکهیون که از جمله عجیب پسر جلوش گیج شده بود سعی کرد اهمیت نده و فقط چشماشو با کلافگی  چرخوند و نفسش رو فوت کرد.

_عه... چیزه... فکر که نه... ولی یه بار که حرف افتاد میگفت تو دوست خوبی براش بودی همین...
چانیول که فهمیده بود استعداد عجیبی تو رسیدن به مرز های جدیدی از گند زدن داره آخرین تلاش هاشو کرد و بعد فقط تو دلش از تمام مقدسات دنیا خواست جینیانگ دهنش رو ببنده و به بیشتر از " دوستی " اشاره نکنه ولی خب... چانیول تا قبل از اون لحظه خیلی به مقدسات اعتقاد نداشت و احترام نزاشته بود که حالا انتظار داشت مقدسات به کمکش بیان!!

_راستش دقیقا واس همین امشب خواستم ببینمت!!
جینیانگ که بعد حرفش چند لحظه سکوت کرده بود دوباره شروع کرد و چانیول با استرس آب دهنش رو قورت داد.
_چانیول... خودتم میدونی که اون موقع ما باهم رابطه خیلی خوبی داشتیم...
بکهیون که بی حس به دستاش خیره شده بود بعد شنیدن کلمه " رابطه " نگاهش به سرعت اومد بالا و به نگاه خیره ی جینیانگ گره خورد... رابطه؟؟ چه رابطه ای؟؟

_و اینم میدونی که چقدر مسخره از هم جدا شدیم...
ابروهای بکهیون به هم نزدیک شد... اون پسر... دوست پسر چانیول بوده؟؟

_بعد از جدا شدنمون مود هیچ رابطه ای رو نداشتم و دلم نمیخواست سمت کسی برم... هیچکس به چشمم نمیومد... یکم طول کشید تا بفهمم، ولی بالاخره فهمیدم...
بکهیون نیم نگاهی به چانیول که با چشمای گشاد شده به جینیانگ خیره مونده بود انداخت... نمیدونست چرا راجب عکس العملش کنجکاو بود...

SAY WITH YOUR EYESWhere stories live. Discover now