ᘜ̶̶͢͢͞͞🚬̶̶͢͢͞͞ᘝ▁▂▄▅▆🕸⃟⃝⃟꯭🕸▆▅▄▂▁⃟🤎 ⃟⃠⸙: ̶̶᭄ٜٜ↝
تقدیم به رنج...
تقدیم به تراشهایی که بلور چوبی برمیدارد تا قلب باشد...تقدیم به استخوانهای پروانه شده...
تقدیم به نفسهایی که قاصدکها را رها نمیکنند...ᘜ̶̶͢͢͞͞🚬̶̶͢͢͞͞ᘝ▁▂▄▅▆🕸⃟⃝⃟꯭🕸▆▅▄▂▁⃟🤎 ⃟⃠⸙: ̶̶᭄ٜٜ↝
تشنگیِ نبودن vibhava tanha: تمایل به نبودن در وضعیت کنونی و همچنین تمایل به نبودن در وضعیتی دیگهست و با واژههایی چون «ای کاش هیچوقت...نباشم.» تمایل به مرگ نیز در این زمره میگنجه.
ای کاش هیچوقت متولد نشده بودم.
ای کاش هیچوقت آسمون رو ندیده بودم.
ای کاش هیچوقت بوی دریا رو حس نکرده بودم.
ای کاش هیچوقت پلک نزده بودم.
ای کاش هیچوقت زمین نخورده بودم.
ای کاش هیچوقت گریه نکرده بودم.
ای کاش هیچوقت نخندیده بودم.
ای کاش هیچوقت زیبا نبودم.
ای کاش هیچوقت قاصدک نبودم.
ای کاش هیچوقت آرزو نکرده بودم.
ای کاش هیچوقت شکننده نبودم.
ای کاش هیچوقت آزاد نبودم.
ای کاش هیچوقت نور رو ندیده بودم.
ای کاش هیچوقت گلها رو بو نکرده بودم.
ای کاش هیچوقت آب رو لمس نکرده بودم.
ای کاش هیچوقت به صدای شب گوش نکرده بودم.
ای کاش هیچوقت زبون نداشتم.من عاشق شدم. یه روز عادی. توی یک قفسه شیشهای. نه پلک زدم و نه به چیزی فکر کردم ولی عاشق شدم. نه آرزو کردم نه قلبم تپشی از دست داد. نه لبخند زدم. نه گیج شدم. من عاشق شدم.
خنده داره...الان برام خیلی خنده داره...شاید هم دارم میخندم تا اشک نریزیم...نه از روی غم...بخاطر شادی زیاد!!
ای کاش هیچوقت دیر نبود.
ای کاش هیچوقت غم نبود.
ای کاش هیچوقت نبود تو رو حس نکرده بودم.
ای کاش هیچوقت بوسههات رو از دست نداده بودم.
ای کاش هیچوقت آسیب دیده نبودم.
ای کاش هیچوقت گذشتهای نداشتم.
ای کاش هیچوقت بدون عشق تو نبودم.
ای کاش هیچوقت چیزی جز تو نمیدیدم.
ای کاش هیچوقت خاطرات بی تو نداشتم.
ای کاش هیچوقت باد نبودی.
ای کاش هیچوقت آب نبودی.
ای کاش هیچ وقت رنج نکشیده بودم.
ای کاش هیچوقت...
هیچوقت...هیچوقت چیزی جز همسر تو نبودم.
من آيتنه (āyatana) صدا زنده میشم یعنی دریچهی ظهور رنج.
ᘜ̶̶͢͢͞͞🚬̶̶͢͢͞͞ᘝ▁▂▄▅▆▇█🍷█▇▆▅▄▂▁♥️̶⃫̶꯭͟͟͞⃤̶.͟.
کلونل پارک چانیول خیلی غیر منتظره عاشق شد.
عاشق دست نیافتنیترین فرد ممکن ولی از اونجایی که عشق همیشه براش دستنیافتنیتر بود پس با قامت بلندش جلوی خورشید رو گرفت...با شونههای پهنش مقابل طوفان ایستاد...با دستهای بزرگش کوه رو جابهجا کرد...با نفس گرمش یخها رو ذوب کرد...با وسواس آلودگیها رو پاک کرد...با گوشهای تیزش صدای زندگی رو شنید...با چشمهای درشتش گوی جهان نما ساخت...با خونسردی دنیا رو زیر و رو کرد و....خیلی زود یه قاصدک روی لبهاش نشست که شد همسرش...
ولی هیچوقت فکرش رو نمیکرد که دوباره همه چیز زیر و رو بشه و همسر زیباش...بکهیون دلبندش باز هم دریچهی رنجی به روش باز بشه اون هم وقتی که خیال میکرد تونسته با عشق به تمام درهای رنج قفل بزنه...درست زمانی که فکر میکرد میتونه پایان دهندهی هرچیزی باشه حتی مرگ!
ᘜ̶̶͢͢͞͞🚬̶̶͢͢͞͞ᘝ▁▂▄▅▆▇█🍷█▇▆▅▄▂▁♥️̶⃫̶꯭͟͟͞⃤̶.͟.
#اسپویل_فیک_آینده
سلام باز هم میونا اینجاست با یک فیک برای تابستون 🍧
همین اول کاری بگم که انگست نیست. سد اند هم نیست. من رو بشناسید دیگه فقط شیرینی دوست دارم😅
داستان یک زوج متاهله که...
قراره کلی ذوق دار باشه.داستان دو قسمت داره که تو قسمت ۴۵، پایان فاز اول رو داریم که واقعا قصه تموم میشه و هرکسی دوست داره میتونه باخیال راحت بره بخونه و لذت ببره...
یک پایان هپی و تمام تمام شده!فاز دوم ولی که شمارش پارتهاش دوباره از یک شروع میشه، به ژانرها، محتوای امپرگ اضافه میشه که قرار نیست تخیلی باشه...فقط سوپرایز ارباب پارمیتا برای زوج پارکه! باور کنید همهچیز علمی و در چارچوب واقعیت ولی زیر سایهی ارباب قراره رقم بخوره...
ژانر جنایی داریم پس باید صبر کنید تا همه چیز معلوم بشه.
میونا اینجاست با فیک رنج!

ВЫ ЧИТАЕТЕ
Dukkha
Фанфикرنج: Dukkha بودا میگوید: «زائیده شدن رنج است؛ پیری رنج است؛ بیماری رنج است؛ مرگ رنج است؛ اندوه، زاری و درد، پریشانی و ناامیدی رنجاند. نرسیدن به آن شخص که دوست میداری رنج است.» این تنها خاطرهای که از مادرم دارم. همین جملات تنها چیزیهایی بودند که...