ᘜ̶̶͢͢͞͞🚬̶̶͢͢͞͞ᘝ 37 خانواده‌ داشتنہٰ🦋⃤̶.͟.

560 134 87
                                        

Good friends are like clock arms; every now and then they meet each other, but they are always together.

دوست‌های خوب مثل عقربه‌های ساعت می‌مونن. شاید گاهی همدیگه رو ملاقات کنن ولی همیشه با هم می‌مونن!!

ᘜ̶̶͢͢͞͞🚬̶̶͢͢͞͞ᘝ▁▂▄▅▆🕸⃟⃝⃟꯭🕸▆▅▄▂▁⃟🤎 ⃟⃠⸙: ̶̶᭄ٜٜ↝‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎

شومینه روشن بود ولی برخلاف زمستون حالا شعله‌هاش فقط نمادین بود و بالأخره سول‌هه فهمیده بود چطور توی تابستون هم میشه شومینه روشن گذاشت. نشیمن معمولا ساکت زوج جوان حالا شلوغ و پر سروصدا بود. بوی خوراکی و تنقلات روی میز می‌اومد و همه با هم حرف می‌زدن. خبری از ملاحظه نبود و گاهی صداشون رو بالا می‌بردن تا حرف خودشون غالب بشه. لوکاس هم از کارهاش دل کنده بود و اومده بود خونه. کارهای بزرگ کردن کارخونه‌ها واقعا زیاد بود و راه انداختن خط تولید اصلا کار راحتی نبود.

شمع‌های کوچکی روی میز داخل حیاط روشن بود و نور کم‌شون رو از داخل نشیمن میشد دید. چراغ‌های خونه همگی روشن بودن و یک شب نشینی خانوادگی رو نورانی می‌کردن. لبخندها به همون سرعتی که با تیکه انداختن بلند میشد، دوباره با قهقه زدن روی لب‌ها برمی‌گشت. زبان بدن و حرکات صورت و دست‌هاشون کاملا همراهی‌شون می‌کرد و با شوق و ذوق زیادی به هم نگاه می‌کردن.
تیفانی با لوکاس...چانگ‌ووک با جونگین...سول‌هه با رز و چانیول‌ به تنهایی تیم شده بودن و کارت بازی می‌کردن.

آقای پارک هم از شراب‌های قدیمی و فوق‌العاده‌ی انبار پسرش بهره می‌برد. لیوان‌های شیشه‌ای باکلاس...فضای لوکس خونه وقتی روی یک مبل بزرگ جلوی شومینه نشسته بود و پاهاش رو روی پاف کوچک مقابلش گذاشته بود...چیزی نبود که بشه ازش گذاشت. داماد عزیزش واقعا از سر پسرش زیادی بود. وگرنه چانیول احتمالا تا الان وسواسش به درجه‌ی حادی رسیده بود و توی مرکز لوازم بهداشتی چادر می‌زد تا کابوس تموم شدن شوینده نبینه.

جونگین سری در تایید حرف چانگ‌ووک تکون داد و کارتش رو با نیش باز بیرون کشید تا وسط بذاره ولی قبل از گذشتن نگاه شیطونی به چانیول گذاشت و زبون رو روی لبش کشید:" شرط‌مون رو با یک روز دیت با پارتنری که بخوام بالا می‌برم!"

بقیه که مشکلی نداشتن، فوری قبول کردن ولی چانیول با اخم به جونگین چشم دوخت. می‌دونست جونگین می‌خواد با بکهیون وقت بگذرونه و اصلا خوشش نمی‌اومد. کارتش رو انتخاب کرد و چون می‌دونست احتمالا مادرش قراره برنده بشه واکنشی نشون نداد ولی طوریکه جونگین ببینه، دستش رو به سمت چاقوی همیشه داخل شلوارش برد:"+ یعنی فقط شرط‌های چرت توی دراماهای آمریکایی! نمی‌دونم چرا همه اینطوری رفتار می‌کنن!"

تیفانی کارتش رو وسط گذاشت و نگاهش رو توی نگاه بقیه چرخوند. حین اینکه به حرف لوکاس گوش می‌کرد، توی چشم‌های رز خیره شد و اینبار اون شرط رو بالا برد:" یک اعتراف هم اضافه کنیم...هرکسی باخت باید بگه از کی توی این خونه بیشتر بدش میاد!"

DukkhaWhere stories live. Discover now