ᘜ̶̶͢͢͞͞🚬̶̶͢͢͞͞ᘝ 28 محافظت کردنہٰ🦋⃤̶.͟.

646 161 38
                                        

lovιng yoυ ιѕ мy ғavorιтe ѕιn.❣

دوس داشتنه تو گناه مورد علاقمه:)❤️

ᘜ̶̶͢͢͞͞🚬̶̶͢͢͞͞ᘝ▁▂▄▅▆🕸⃟⃝⃟꯭🕸▆▅▄▂▁⃟🤎 ⃟⃠⸙: ̶̶᭄ٜٜ↝‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎

((ادامه‌ی فلش بک))

بستن یک پرونده اصلا کار آسونی نبود. اونم پرونده‌ای به این بزرگی که پای خیلی‌ها گیر بود. عده‌ای توی بازداشت خونگی بودند و عده‌ای هم توی سلول‌های ویژه نگه داشته بودند تا تکلیف هرکسی مشخص بشه. خوشبختانه مدارک توی آتش‌سوزی ازبین نرفته بود و با تموم شدن همه چیز حالا کلونل پارک چانیول قهرمانی بود که یکی از بزرگترین باندهای قاچاق انسان و مواد رو ازبین برده بود.

آمار دستگیری‌ها و جنایات به قدری بالا بود که گاهی از بعضی موارد چشم پوشی می‌کردند. به سران و بالا دست‌ها قناعت می‌کردند و افراد پایین‌تر رو به حال خودشون رها می‌کردند. هرروز بازجویی...هرروز محاکمه...هرروز دستگیری...یک زنجیره‌ی تمام نشدنی که یک ماه بود ادامه داشت. عمارتی سوخته برجا مونده بود. جنازه‌ها توی آتش ازبین رفته بود و سروصدای نابودسازی خانواده‌ی مافیایی اِسکَنده تمام دنیا رو پر کرده بود.

مراحل پاکسازی و تمیزکاری اما قرار بود شاید تا چند سال هم ادامه داشته باشه. برخی فراری شده بودند و اسم‌شون وارد لیست سیاه ملی و بین‌الملل شده بود. برخی در تلاش بودند تا از نفوذ و قدرت‌شون برای رهایی استفاده کنند. برخی دستگیری رو لو می‌دادند تا مجازات خودشون کمتر بشه و عده‌ای هم خوش‌حال بودند. همون‌هایی که روزی توی یک اتاق این پرونده رو به کلونل کالتین تحویل دادند حالا خوشحال بودند. رقبا رو ازبین برده بودند و با اینکه هدف‌شون انجام کار خوب نبود. خودشون هم خوب نبودند ولی کار خوبی کرده بودند. آدم‌های زیادی رو از اسارت آزاد کرده بودند و توی چشم بقیه حالا پرستیژ آدم‌های خیرخواه و بشر دوست رو هم پیدا کرده بودند.

از این به بعد برچسب آدم خوب رو همراه خودشون همه جا داشتند تا بقیه راحت‌تر بهشون اعتبار کنند. به سختی بهشون شک کنند و این برچسب زینتی کاری می‌کرد تا راحت‌تر بقیه رو فریب بدن و به اهداف خودشون برسند. پارمیتا درباره‌ی این موضوع حرف‌هایی به کلونل زده بود. درسته؟! بهش گفته بود که همه چیز فقط یک شئ زینتی هست درست مثل عروسک قشنگ اون.

حالا چانیول‌ خیلی بیشتر و بهتر حرف‌های اون مرد رو درک می‌کرد. آدم‌های خوبی الان به وجود اومده بودند که با کارهاشون ممکن بود کاری کنند تا آدم‌های خوب واقعی بد نام بشن و دیگه کسی نتونی ملاکی برای اعتبار و اطمینان داشته باشه.

حالا یک ماه و اندی گذشته بود. آیتنه تمام این یک ماه رو توی بیمارستان بود تا به زخم‌هاش رسیدگی بشه. چانیول برای اینکه بی‌گناهی بکهیون رو ثابت کنه و دادگاهیش نکنه تلاش زیادی نکرده بود. فقط گفته بود این پسر بهش کمک کرده و انقدر توی چشم بقیه درخشان شده بود که هرچی بگه فقط چشم بگن. اون لطف بزرگی در حق حامیانش کرده بود و اون‌ها رو به مقصودی رسونده بود که بدون اون محال بود بهش دست پیدا کنند اما چیزی که برای چانیول عجیب بود این بود که هیچ‌چیزی از بکهیون خارج از قفسش وجود نداشت.

DukkhaМесто, где живут истории. Откройте их для себя