ᘜ̶̶͢͢͞͞🚬̶̶͢͢͞͞ᘝ زمان بکهیون ٰ🦋⃤̶.͟.

555 110 67
                                        

سلام عزیزان.
این پارت پر از سوال‌هایی هست که من دوست دارم از بکهیون این فیک بپرسم؟
شما می‌تونید فقط از کنار این پارت رد بشید و یا به این مصاحبه گوش کنید.
انتخاب با شماست.

ᘜ̶̶͢͢͞͞🚬̶̶͢͢͞͞ᘝ▁▂▄▅▆🕸⃟⃝⃟꯭🕸▆▅▄▂▁⃟🤎 ⃟⃠⸙: ̶̶᭄ٜٜ↝‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎

سلام بکهیون...خب من شروع می‌کنم به پرسیدن عزیزم و تو اجازه داری هرسوالی رو که دوست نداشتی جواب ندی.

۱- چی تو رو گریه می‌ندازه؟

زیاد با احساساتم رو راست نیستم ولی فکر کنم زخم‌های روی روحم که چانیول رو آزار میده، باعث بشه گریه کنم...
یا ساده‌تر از این‌ها...اگه چانیول همسرم نباشه.

۲- چه حرف‌هایی آزارت می‌دن؟

خیلی چیزها! هرچیزی که راست یا دروغ باعث بشه فکر کنم همسر خوبی برای چانیول نیستم...همسر یک کلونل کالتین بودن اصلا ساده نیست.

۳- چی عصبی و نگرانت می‌کنه؟

صداها...صدای نفس خودم...صدای شکافتن باد...هرصدایی که زندگی رو نشون بده.

۴- چی عصبانی و بدخلقت می‌کنه؟

رز، نزدیکی به آدم‌ها و دوری از چانیول...خراب شدن چیزهایی که با چوب درست می‌کنم.

۵- چطور حس‌وحال خودت رو عوض می‌کنی؟

من نمی‌کنم...چانیول می‌کنه...تو این زمینه من رو بی‌نیاز کرده.

۶- چی تو رو به خنده می‌ندازه؟

چانیول وقتی فکر می‌کنه غذا چی درست کنه یا کجای خونه رو بیشتر برق بندازه...وقتی سر گوشت خوردن با من لج می‌کنه و چیزی که درست کردم رو به‌خاطر حسادت، با حرص می‌ندازه تو شومینه!

۷- چه نوع شوخی‌ای بهت برمی‌خوره؟

شوخی راجبه اینکه دیوونه‌ام ولی تو این زمینه زیاد تجربه ندارم آخه دامنه‌ی زندگی من خیلی کوچولوعه!

۸- چی بیشتر از همه می‌ترسوندت؟

فکر نکنم نیاز به سؤال باشه...اینکه اگه همسر چانیول نمی‌شدم چی میشد.

۹- بابت چه چیزهایی باید خودت رو ببخشی؟

اینکه همسر چانیول شدم...شاید زندگیش رو با من عالی بدونید ولی بدون من فوق‌العاده میشد و اون حقش بی‌نظیر بودنه!

۱۰- چه اشخاصی رو باید ببخشی؟

قبلا این کار رو کردم...دلخور بودن از بقیه باعث میشه رنج بکشم و من به خودم آیتنه‌ام پس همه رو بخشیدم...
شاید لوکاس رو چون نمی‌خواد خواهرش رو ببینه و از هربهونه‌ای برای اینکه بگه من نیاز به درمان دارم استفاده می‌کنه.

۱۱- چه تجربه‌های قدیمی‌ای هنوز آزارت می‌دن؟

اینکه هیچ‌وقت فرصت نشد...خیلی از واژه‌ها رو به زبون بیارم...من شلاق خوردم، سوختم، درد کشیدم، اشک ریختم ولی هیچ‌وقت نگفتم مادر، پدر....برادر

DukkhaDonde viven las historias. Descúbrelo ahora