The difference between simple people and smart people is only one word... seeing.
فرق آدم های ساده با آدم های هوشمند فقط یک کلمه است...دیدن.
ᘜ̶̶͢͢͞͞🚬̶̶͢͢͞͞ᘝ▁▂▄▅▆🕸⃟⃝⃟꯭🕸▆▅▄▂▁⃟🤎 ⃟⃠⸙: ̶̶᭄ٜٜ↝
نگاهش رو بین بطری شرابها چرخوند و زبون روی لبهاش کشید. زیر چونهاش رو خاروند و روی سطح کنارش ضرب گرفت. شاید بهتر بود برای امشب یه چیز قویتر آماده کنه تا دوتایی مست کنند؟ به هرحال خیلی وقت بود با هم ننوشیده بودند. چینی به دماغش داد و بطری شراب بور دوست از برند گرند کرو کلاس رو برداشت. نگاهی به سال روی بطری کرد و روی کانتر قرارش داد. خم شد و دوتا از لیوانهای بدون پایه و دوتا از لیوانهای پایهداری که مخصوص شراب قرمز بود رو بیرون کشید.
دومین کاری که بعد از شکل دادن به چوب توش خوب بود همین سرو الکل بود. همه چیز رو خودش یاد گرفته بود. از شناخت انواع لیوانها و نوشیدنیهای الکلی گرفته تا نحوهی مخلوط کردن اونها و درست کردنشون. حتی چندتایی دستور مخصوص به خودش رو هم داشت. چانیول سابقا زیاد به بار میرفت و شاید این کار رو کرده بود که همسرش دیگه برای نوشیدن پاش رو توی بار یا کلاب نذاره! اعتراف میکرد که روی همسرش حساس بود! زیادی هم حساس بود!!
لیوانها رو داخل سینی گذاشت و با دقت سه تا از بطریها رو برداشت. اول کمی الکل ریخت و بعد هم طعمهایی رو که میدونست چانیول دوست داره رو بهش اضافه کرد. قالبهای یخ رو توش انداخت و با چند قطره عصارهی آناناس کار لیوانها رو تموم کرد. نوشیدنی فرشتهی سبز انتخاب خوبی برای همراهی غذا!
بطری شراب انتخابی رو هم توی سینی گذاشت و همه رو برداشت تا از پلهها بالا بره. آروم و با احتیاط بالا رفت و چند پلهی آخر همسرش رو دید که دستش رو به سمتش دراز کرده بود. لبخندی زد و سینی رو بهش داد. بقیهی پلهها رو بالا اومد و نگاهی به میزی که با شمع و گل رز همسرش چیده بود، انداخت. خندهای کرد و درحالیکه زبونی روی لبش میکشید؛ انگشتش رو دور موهای کوتاه کنار شقیقهاش پیچ داد:"- قراره ازم خواستگاری کنی؟"
با خنده پرسید و نگاهش بین شمعهای رنگی و گلبرگها چرخید. چانیول لیوانها رو روی میز گذاشت و زبونش رو گوشهی لپش جمع کرد. کمرش رو به پهلو خم کرد تا سرش کاملا روبهروی باسن همسرش قرار بگیره و بعد از اینکه بوسهای روش کاشت، اسپنک محکمی بهش زد. دستش رو دور رون بکهیونی که به هوا پریده بود، حلقه کرد و اجازه نداد فرار کنه:"+ قراره همسر گشایی کنم!"
فیلسوفانه جواب داد و بکهیون از بالای شونههاش نگاه بیحسی به همسرش انداخت. دستش رو به کمرش زد و با لبهای خط شده منتظر شد تا ببینه کلونل میخواد چی کار کنه:"- همسر گشایی؟ عالیه عزیزم میتونی بری لعنتی نامه به نام خودت بزنی!"
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Dukkha
Фанфикшнرنج: Dukkha بودا میگوید: «زائیده شدن رنج است؛ پیری رنج است؛ بیماری رنج است؛ مرگ رنج است؛ اندوه، زاری و درد، پریشانی و ناامیدی رنجاند. نرسیدن به آن شخص که دوست میداری رنج است.» این تنها خاطرهای که از مادرم دارم. همین جملات تنها چیزیهایی بودند که...
