این امتحان نیست و شما تا هر وقت که بخواید زمان دارید که جواب بدید...دلی جواب بدید و اگه دوست داشتید...نه اجباری وجود داره و نه چیزی...
صرفا خواهش من از شماست...سوالات رو از کانال ✏️ @benevis_s برداشتم و جواب شما به پیشرفت قلم من خیلی کمک کننده میتونه، باشه. لطفا شمارهی سوال رو کنار جوابتون بزنید. که متوجه بشم جواب کدوم سوال بوده.
بازم میگم اگه جواب بدید لطف کردید و روی سرم منت گذاشتید...🙆🏻♀️
جواب دادن شما لطف بزرگیه که با مهربونی زیادتون در حق من کردید...
از الان عذر میخوام اگه اذیتتون کردم🥺
اون جوابهای زیر سوال پاسخ خودمه...🙃
ᘜ̶̶͢͢͞͞🚬̶̶͢͢͞͞ᘝ▁▂▄▅▆🕸⃟⃝⃟꯭🕸▆▅▄▂▁⃟🤎 ⃟⃠⸙: ̶̶᭄ٜٜ↝
۱- کجاش فکر کردی "بهبه، داستان تازه شروع شده" یا "پیشرفت کرده"؟
تو فاز اول، وقتی تو سایههای جنگل یه جفت چشم آبی دیده شد...
۲- هرجا رو که سرسری رد کردی، علامت بزن.
۳- کدوم صحنه از همه واضحتر بود، کدوم رو بهتر از بقیه یادت مونده؟
صحنهی رویارویی دوبارهی پارمیتا و آیتنه که تو جزیره بود و بچهها داشتن بین بادکنک و شیرینی بازی میکردن.
۴- بیشتر دوست داری کدوم شخصیت رو ملاقات کنی و چرا؟
نمیتونم ملاقاتش کنم چون مرده.
۵- پرتعلیقترین لحظات کتاب کدومها بودن؟
زیر پنجره نشستنهای بکهیون...
۶- اگه میتونستی یک شخصیت رو حذف کنی، کدومه و چرا؟
رز و جونگین چون اضافی بودن ولی برای نمایش واکنش احساسی بکهیون لازمشون داشتم.
۷- وضعیتی توی رمان بود که تو رو یاد زندگی خودت بندازه؟
۸- دفعهی اولی که برداشتی بخونی، کجاش دست از خوندن برداشتی؟
۹- هرجایی که خواستی کتاب رو کنار بذاری یا کنار گذاشتی، علامت بزن.
بعد از مرگ پارمیتا...همیشه از خودم میپرسم شاید بهتر بود اونجا پایان باشه...
۱۰- این جمله رو کامل کن: به خوندن ادامه دادم چون...
به نوشتن ادامه دادم چون آیتنه باید دفن میشد...
۱۱- داستان تو رو علاقهمند نگه داشت؟
۱۲- تونستی با شخصیت اصلی ارتباط برقرار کنی؟ چرا؟
۱۳- شخصیتها باورپذیر و واقعگرایانه بودن؟
۱۴- شخصیت موردعلاقهات کی بود، و چرا؟
YOU ARE READING
Dukkha
Fanfictionرنج: Dukkha بودا میگوید: «زائیده شدن رنج است؛ پیری رنج است؛ بیماری رنج است؛ مرگ رنج است؛ اندوه، زاری و درد، پریشانی و ناامیدی رنجاند. نرسیدن به آن شخص که دوست میداری رنج است.» این تنها خاطرهای که از مادرم دارم. همین جملات تنها چیزیهایی بودند که...
