#پارت_پنجاه_و_سوم 💫
بعد از شام همه نشستیم پشت میز ناهار خوری تو پذیرایی و مشغول چایی خوردن شدیم. آبتین رفت تو اتاقش و با همون کیسه ی مشکی برگشت. یعنی چی توشه. داشتم از فوضولی میمردم. اومد سر جاش نشست و شروع کرد به حرف زدن.
آبتین: خب همون طور که میدونید من امروز یه شوخی خیلی بد با لیدا کردم. چون از دستم دلخوره میخوام که با این هدیه ی ناقابل از دلش دربیارم.
بعد هم یه جعبه ی بزرگ کادو رو از او کیسه در آورد و داد بهم.
آبتین: بازم شرمنده عزیزم.
همینطوری با تعجب نگاش کردم و جعبه رو از دستش گرفتم.
من: آخه ... چه لزومی داشت.
آبتین: دوست داشتم همینطوری بهت یه کادو بدم اینم بهونه شد. حالا باز کن ببینم خوشت میاد.
لبخندی زدم و با ذوق در جعبه رو باز کردم. روش یه کاغذ رنگی بود که درش آوردم و دادم دست آبتین. مثل اینکه لباسه. درش آوردم و گرفتمش بالا که با دیدنش چشام گرد شد و لبخندم خشک شد. یه نگاه به آبتین کردم که دیدم اونم داره با تعجب نگاه میکنه. یه لباس تور توری قرمز که مثل لباس خواب های تازه عروسا بود. سریع لباس رو آوردم پایین و مچالش کردم تو جعبش. بابا سرفه ای کرد و شروع کرد آروم خندیدن. همه داشتن زیر زیرکی میخندیدن. برگشتم سمت آبتین.
من: تو چجوری ...
آبتین: به جون تو من نخریدم. من به نیما گفتم بره برای تو یه چیزی بخره چون سلیقش تو این چیزا خوبه. ولی نگفتم بره همچین چیزی بخره.
بابا با شیطنت شروع کرد صحبت کردن.
بابا: واقعا هم سلیقش خوبه.
لبم رو گاز گرفتم.
مامان: عه. علی زشته.
چشم غره ای به نیما رفتم که نیشش رو باز کرد.
آبتین: خدا لعنتت کنه پسر.
در جعبه رو بستم و گذاشتمش تو کیسه.
☆☆☆☆☆
مسواکم رو زدم و از دستشویی اومدم بیرون که دیدم آبتین بغل در دستشویی وایساده.
من: بله؟
آبتین: ببخشید لیدا. اومدم کاری که خراب کردم رو درست کنم ولی بدتر گند زدم توش.
من: یعنی تو واقعا قبل از اینکه کادو رو بدی به من باز نکردی نگاش کنی؟
آبتین: نه. نمیخواستم خراب بشه.
خیلی مظلوم شده بود. سرش رو انداخته بود پایین و با انگشتای دستش بازی میکرد.
من: خیله خب حالا. مهم نیست. برو بگیر بخواب.
آبتین: دیگه از دستم ناراحت نیستی؟
من: نه بابا برو بگیر بخواب.
بعد هم شب به خیر گفتم و رفتم تو اتاقم.
VOCÊ ESTÁ LENDO
💞 حسی به نام عشق 💞
Romanceخلاصه ی داستان: داستان درباره ی دختری به اسم لیداست که پدر و مادر خودش و دوست صمیمیش ، نگار رو تو ۱۵ سالگی از دست میده و با پدر بزرگ و مادر بزرگش زندگی میکنه. بعد از فوت پدر بزرگ و مادر بزرگاشون مشغول کار تو یه آموزشگاه زبان میشن که با ورود کارمندا...