part6

375 35 1
                                    

Part6:
با عصبانیت برگشتم.مطمئن بودم که دنیل این حرفو زده.کشیده ای به صرتش زدم(دلم خیلی خنک شد) و عقده هامو سرش خالی کردم:میشه خفه شی دراز ابله؟بسکتبال بخوره تو سرت بی ادب که باشی انگار چیزی نیستی!
خیلی عصبانی شد.پوست سفیدش سرخ شد و دستشو بلند کرد که منو بزنه .دستشو تو هوا گرفتم.زورش خیلی زیاد بود.جیغی کوتاه زدم و گفتم:چیه؟ها؟زورت به یه دختر رسیده؟
خودم متوجه نبودم.کلی بچه دورمون جمع شده بودن.معلوم بود دعوامون خیلی افتضاح بوده.خانم رابینسون پای بلندگو فریاد کشید:کاپررررمن و مونترررررال سریعا به دفتر پرورشی.
نفهمیدم چه جوری ولی وقتی به خودم اومدم تو اتاق پرورشی جلوی میز آقای دیوید مدیر مدرسه ایستاده بودیم.
آقای دیوید با عصبانیت گفت:شما اصلا متوجه کارتون هستید؟من که باورم نمیشه یه پسر و یه دختر که هردوشون از خانواده های باشخصیت و معتبرن در مدرسه ی من دعوا کردن؟!
سرم رو پایین انداختم و تصمیم گرفتم چیزی نگم.ولی همون لحظه دنیل گفت:اون یکدفعه به من حمله کرد.
با خونسردی گفتم:آقای مدیر دوربینا میتونن نشون بدن تقصیر کی بوده!
آقای دیوید:بس کنید.اگه حتی یه خطای کوچیک دیگه ازتون سر بزنه اخرااااج!
هم زمان گفتیم:چیییی‌؟
گفت:از این به بعد با شما جور دیگه ای برخورد میشه حالا سریع برید بیروووون!
با هم از دفتر بیرون اومدیم.بی اختیار اشک شرشر از گونه هایم بر زمین می ریخت.دنیل با تعجب میخواست چیزی بگه ولی به سمت کلاس دویدم.انگار که اونم ناراحت شده بود و احساس گناه میکرد.خدا رو شکر زنگ دوم و سوم پشت هم هنر داشتیم و خانم میشل(دبیر هنر) میخواست تست آواز بگیره.
روی صندلی نشستم و سرم رو روی میز گذاشتم.دنیل نفس نفس زنان کنار میز من وایستاد و گفت:خانم مونترال ،من واقعا معذرت میخوام.نمیخواستم اینطوری شه.فکر کنم اشکام روش تاثیر گذاشته بود.روی صندلی کناری نشست ولی دیگه باهم حرف نزدیم.بچه ها یک به یک برای خوندن شعر مورد نظرشون می رفتن.تا اینکه خانم میشل گفت:آنالیزا نوبت توئه!

story of my lifeWhere stories live. Discover now